فقر یکی از مهم ترین مسائل جامعه شناختی است که، هزاران سال است گریبانگیر زندگی انسان بوده است. برخی از انسانها همواره در دورههای مختلف تاریخی با این معضل روبهرو بودهاند. اگر پدیدهای اجتماعی، همیشه در جوامع انسانی وجود داشته است، آیا بدین معناست که این پدیده، ذاتیِ جوامع انسانی است؟ آیا تلاش برای ساختن جامعهای که در آن هیچ فقیری وجود ندارد، طلب امر ناممکن است؟
اسکار لویس (Oscar Lewis)، جامعه شناس، پژوهشی انجام داد و تئوری "فرهنگِ فقر"را پروراند که به بیان ساده، گویای این است که فقر از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود؛ به این معنا که کسانی که در خانوادههای فقیر زندگی میکنند، بیشتر احتمال دارد که فقیر بمانند؛ علیرغم اینکه برنامههای اجتماعی بسیاری برای ریشهکنی فقر در بسیاری از جوامع اجرا می شوند.(1) اگرچه این نظریه توانست نگاه بخشی از پژوهشگران دانشگاهی را به خود جلب کند، اما منتقدانی هم دارد که معتقدند دوام فقر حاصل فاکتورهای ساختاری است و نه ویژگیهای شخصیتی که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و باعث بقای فقر در جامعه میگردند.
علل ایجاد فقر و دوام آن در جوامع انسانی بیش از همه حاصل عوامل ساختاری در اقتصاد و شیوهی تولید و نیز ساختار سیاسی و اجتماعی جوامع است. اما این بدین معنا نیست که دلایل فرهنگی به تدوام فقر در جامعه کمک نمیکنند. آموزههای مذهبی، خرافه ها، سنت ها و آداب و رسوم، نظام آموزشی و رفتار و عادات انسانی در طبقات، اقشار و گروههای اجتماعی به تولید و بازتولید فرهنگ فقر کمک میکنند.
ولی در این مقاله مختصراً به نقش اقتصاد در تولید و بازتولید فقر بسنده میکنیم و بررسی عوامل فرهنگی برای تولید و بازتولید فقر را به زمان دیگری موکول مینماییم. همچنین، از آنجایی که فرصت کافی در اختیار نیست که به تمام شیوههای تولید و توزیع در طول تاریخ به طور دقیق پرداخته شود، به طور مختصر به آخرین شیوهی تولید، یعنی شیوهی تولید سرمایهداری در اقتصاد و نقش آن در ایجاد و بقای فقر میپردازیم.
چرا شیوهی تولید سرمایهداری باعث تولید و بازتولید فقر میشود؟ در شیوهی تولید سرمایهداری، اگر فرد در شرایط بحرانی فقر قرار نگیرد، حالت ایدهآل، زمانی است که او سرمایهای در اختیار دارد و آن را در بازار به گردش در میآورد. بدون سرمایه تنها میتوان نقش کارگر تولیدی، خدماتی، یدی یا ذهنی و یا واسطه را ایفا کرد. اگر فردی از طریق ارث، زد و بند یا زحمتی چندین ساله بتواند سرمایهای مهیا کند و آن را در بازار آزاد به گردش درآورد، سرمایهدار محسوب میشود و در این رقابت دائمی بین سرمایهداران مختلف، در بازار جای میگیرد. سرمایهدار برای اینکه بتواند مدام سرمایهی خود را بیشتر کند تا، در این رقابت جان سالم به در برد، ناچار است که سود خود را افزوده و بر سرمایهی خود بیفزاید. سودافزایی ماهیت شیوهی تولید سرمایهداری است و از سود حاصل از کار اضافهی کارگران به دست میآید. به این ترتیب است که کارگران/کارمندان در مقابل ارزشی که تولید میکنند، باید ساعات کاری بیشتری کار کنند و مزد کمتری دریافت کنند. این درحالی است که سرمایهداری همچنین با ارتش ذخیرهی کار روبهروست؛ صفی از بیکاران که یا تازه میخواهند وارد بازار کار شوند یا کار قبلی خود را از دست دادهاند.
از سوی دیگر سرمایهداری در کشورهای مختلف به دلایل جغرافیایی، تاریخی و بومی به اشکال گوناگونی به اجرا در میآید. برای مثال سرمایهداری کشورهای غربی، از این جهت در قرن بیستم شکوفا شد که توانستند بسیاری از کشورها را به مستعمرهی خود تبدیل کنند، تا هم به نیروی کار بسیار ارزان دست یابند و هم به ثروت و منابع کشورهای تحت استعمار دسترسی داشته باشند. به این ترتیب ثروتمندی و پیشرفت بسیاری از کشورهای غربی همواره فقیر شدن و استثمار کشورهای تحت استعمار و استثمار را در پی داشته است. در تاریخ سرمایهداری تاکنون، مهمترین عامل فقر جوامع فقیر، بهرهبرداریها و سودجوییهای سرمایهداری کشورهای قدرتمند بوده است. بنابراین ساختار اقتصادی سرمایهداری در سطح کلان، فقر و نابرابری اقتصادی را بین کشورها ایجاد میکند. (2)
صرف نظر از ویژگی فقرآفرینی سرمایهداری در سطح کلان بین المللی، این شیوهی تولید در سطوح جزئیتر نیز، باعث فقر و تنگدستی برخی از اقشار و طبقات میشود و بین آنها تضاد و اختلاف طبقاتی ایجاد میکند. از یکسو، سرمایهداری همواره با ارتش بیکاران روبهروست و بیکاران برای غرق شدن در مرداب فقر مستعدند. از سوی دیگر، کارگران یدی و کارگران خدماتی غیر متخصص نیز، در بیشتر کشورها جزو اقشاری هستند که با معضل فقر دست به گریباناند. سرمایهداران برای سودافزایی خود، تا جایی که ممکن است در پی استخدام و بهرهوری از کارگران و کارمندانی هستند که، کمترین دستمزد را دریافت و بیشترین سود را برای آنها تولید کنند. اگر فردی به دلایلی همچون نداشتن سرمایهی اقتصادی، نداشتن سرمایهی اجتماعی و روابط موثر و مفید بسیار و نداشتن سرمایهی فرهنگی و تخصصی، نتواند جایگاهی در این نظام اقتصادی برای خود ایجاد کند، بسیار مستعد افتادن در گرداب فقر خواهد بود.
در این شیوهی تولید، فقر و میزان فقر در کشورهای گوناگون و در برهههای تاریخی مختلف، به دلایل ساختاری سیاسی و اقتصادی کلان و دلایل ساختاری جزئیتر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی متفاوت بوده است. اما اگر بخواهیم به این سوال بپردازیم که چون فقر همیشه بوده، پس چیزی است که ذاتی جامعهی انسانی است، باید این مسئله را در کنار دیگر دستاوردهای تاریخی بشر قرار دهیم تا دید وسیعتری پیدا کنیم. با ارائهی چند مثال موضوع را روشن تر خواهیم کرد: مثلاً در برههها و مناطق خاصی، قربانی انسانی رواج داشته است، آیا انسان امروز، این کار را شدنی میداند؟ بی تردید خیر. با گذار از شیوهی تولید جمع آوری غذا و شکار، به کشاورزی و دامپروری و گذار به شیوهی تولید سرمایهداری، همراستا با پیشرفت در سطح مادی، سطح آگاهی جمعی بشر نیز بالاتر رفته است؛ طوری که تصور پدیدهای اجتماعی مثل قربانی کردن انسانها یا حتی حیوانات برای بسیاری از ما منزجر کننده است. یا اگر هزاران سال پیش، بردهداری رایج بود و برده و کنیز بودن، امری عادی محسوب میشد، اکنون برای قریب به اتفاق مردم مضموم است. بنابراین هیچ امری وجود ندارد که ذاتی جوامع انسانی باشد. جوامع انسانی در پویایی مدام و تحول دائمی هستند و آنچه روزی عادی فرض میشد، سال ها بعد ناپسند و غیرعادی بوده است. فقر نیز به هیچ وجه معضلی نیست که چون از دیرباز وجود داشته، همواره گریبانگیر جوامع انسانی خواهد بود.
تلاش و مبارزه برای تغییر وضعیت موجود و ریشهکنی فقر، یکی از ضروریات جوامعی است که انسانهای عصر حاضر در آن زندگی میکنند، انسانهایی که از تقدیرگرایی که از آموزههای اصلی بسیاری از مذاهب بوده، رها گشتهاند و برای تغییر شرایط موجود و از بین بردن زشتیهای جوامع تلاش میکنند. تقدیرگرایی در سطح فرهنگی باعث بازتولید فقر میشود و ایدئولوژی مناسبی برای فقرا بوده تا بتوانند جایگاه فرودست اجتماعی خود را، امری کیهانی و الهی تلقی کنند و آن را به پرسش نکشند.
اما خواست یک دنیای بدون فقر، نه تنها طلب امر ناممکن نیست بلکه مطالبهی انسانهایی است که از سطح آگاهی و خرد بالایی برخوردارند و زندگی خود را صرفا به روزمرگی و تامین مایحتاج شخصی، محدود نکردهاند. اگر همه برای برآوردن منافع جمعی بکوشند، جامعهای خواهیم ساخت که ساختار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و نیز ساختار فرهنگی باعث تولید و بازتولید فقر و فرهنگ فقر نشود. سرمایهداری به عنوان یک نظام اقتصادی از نظر ماهوی نتوانسته به گونهای سازوکار کند که فقر را تولید و بازتولید نکند زیرا بر سودآوری مدام استوار است و اضافه کار، استثمار، رقابت و بحران، اجزای ضروری این سیستم اقتصادی هستند. آیا این سیستم اقتصادی این قابلیت را دارد که فقر را در جهان ریشهکن کند؟
1- Lewis, Oscar, The Culture of Poverty Author. Journal Title: Scientific American Issue. Number: 4. Volume: 215
2- Harrington, Michael (1962). The Other America: Poverty in the United States. Simon & Schuster