۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

نگاهی کوتاه به تاریخچه‌ی نازیسم در ایران/ رضا نجفی








تذکری کوچک
همزمانی تصادفی اما معنادار، یا به قول کارل گوستاو یونگ، تواردی جالب توجهی است که، زمان نگارش این مطلب مقارن شده با نهم نوامبر که سالروز رخداد «کریستال ناخت» یا‌‌ همان شب شیشه‌های شکسته است. در چنین روزی به سال ۱۹۳۸ در آلمان، نازی‌ها در قالب گرو‌ه‌های فشار و به اصطلاح لباس شخصی‌ها و البته با پشتیبانی پلیس و نیروهای دولتی، شبانه به منازل و محل کسب و کار یهودیان حمله بردند و ضمن ضرب و جرح آنان، به غارت اموال و تخریب مکان زندگی و کسب کار ایشان پرداختند. در یک شب ۷۵۰۰ محل کسب، ۱۴۰۰ کنیسا و نیایشگاه و بی‌شمار منزل و مکان زندگی غارت و تخریب شد؛ بنا به قولی ۱۳۰۰ نفر کشته و افراد فراوانی نیز بازداشت شدند.
این رخداد آغازی بود بر روند کشتار سیستماتیک یهودیان در اروپا که هولوکاست نام گرفت. از این رو نهم نوامبر را روز جهانی مقابله با سامی ستیزی و فاشیسم اعلام کرده‌اند. از این توارد سود می‌جویم و این نوشته را که نگاهی است به تاریخچهٔ نازیسم در ایران، به قربانیان این رخداد تقدیم می‌کنم.
پیشینهٔ آلمان دوستی ایرانیان
هنوز فراوان یافت می‌شوند ایرانیان ساده لوحی که تبلیغات نازی‌ها دربارهٔ ریشهٔ مشترک آریایی ایرانیان و آلمانی‌ها و از این رو جایگاه ویژهٔ ما نزد ایشان را باور دارند و گمان می‌برند، اگر هیتلر در جنگ جهانی دوم برنده می‌بود، او پایتخت این کشور آریایی را به پاریسی دیگر بدل می‌ساخت. همین طمع خام کافی است که برای این گروه ساده اندیش، دریغ و افسوسی فراهم آید به سبب شکست نازیسم در جریان جنگ جهانی دوم و این حسرت که‌ای کاش آلمانی‌ها برندهٔ جنگ می‌بودند و از این نمد کلاهی نیز به ما می‌رسید.
به هر رو جذابیت آلمان برای دست کم شمار قابل توجهی از ایرانیان، پس از ظهور نازیسم به اوج خود رسید اما در ایران حتی پیش از آن نیز گروهی از روشنفکران بودند که در برابر استعمار روس و انگلیس چشم امید به برخی قدرت‌های دیگر مانند آلمان (و بعد‌ها به امریکا) دوخته بودند و آن را در این میان هم‌چون «نیروی سوم» می‌دیدند که می‌توان علیه استعمار روس و انگلیس به آن متوسل شد. برای نمونه نویسندگان نشریهٔ کاوه مانند تقی‌زاده، محمد قزوینی، جمال‌زاده، حسین کاظم‌زاده ایرانشهر و غیره از این دسته بودند. گفتنی است نشریهٔ کاوه در طول دورهٔ نخستین جنگ جهانی در برلین منتشر می‌شد و خط و مشی آن بیشتر هواداری از آلمان و نیروهای متحدین علیه دشمنان آن به ویژه انگلستان و روسیه بود. هزینه‌های این نشریه همواره بر عهدهٔ دولت آلمان بود که به صورت یارانه‌ای سیاسی و فرهنگی پرداخت می‌شد.
از این رو می‌توان دریافت که تبلیغات و سیاست جلب توجه ایرانیان به آلمان نیز پیش از نازی‌ها و شعارهای آریایی گرایشان وجود داشته است. این سیاست از زمان تشکیل دولت قیصری در آلمان و در تلاش برای رقابت با دیگر قدرت‌های اروپایی آغاز شده بود.
با وحدت آلمان و ظهور امپراتوری جدیدش، این کشور به زودی در رقابت با قدرت‌های بزرگ اروپا، به ویژه بریتانیا قرار گرفت. قیصر آلمان بر باور بود که بهترین راه تضعیف امپراتوری بریتانیا، مشغول کردن آن در منازعات استعماری است. ویلهلم دوم، این سودا را داشت که کشورهای اسلامی در برابر استعمار بریتانیا قیام کنند، تا این رقیب چنان گرفتار این قیام‌ها شود که نتواند مزاحمتی برای آلمان پدید آورد. او در تعقیب این اندیشه به خاورمیانه سفر کرد و اعلام داشت:» به ۳۰۰ میلیون مسلمان جهان اطمینان می‌دهم که قیصر آلمان برای همیشه دوست پیروان محمد خواهد بود.»
ویلهلم دوم که به کارآیی سلاح مذهب علیه رقبای خود پی برده بود، مسلمانان مستعمرات بریتانیا و فرانسه را به «جهاد اسلامی علیه کفار» تشویق کرد. او به سال ۱۸۹۸ در پیامی به دل‌جویی از «امت غیور اسلام» پرداخت و در دمشق به زیارت آرامگاه صلاح‌الدین ایوبی، سردار بزرگ اسلام در مبارزه با اروپاییان، رفت و از جهاد او علیه مهاجمان کافر ستایش کرد. هم‌چنین او در آستانهٔ نخستین جنگ جهانی به سلطان عثمانی پیشنهاد داد که حکم جهاد جهان اسلام علیه کفار (بریتانیا) صادر شود. برخی علمای شیعه نیز از این دعوت به جهاد، استقبال کردند. آنان قیصر آلمان را «ناجی اسلام» خواندند و به او «حاجی ویلهلم محمد» لقب دادند. بسیاری از مسلمانان صادقانه باور داشند که خداوند ویلهلم را برای رهایی اسلام از دست کفار روس و انگلیس فرستاده است.
با بروز نخستین جنگ جهانی، همان‌گونه که بعد‌ها به هنگام دومین جنگ جهانی نیز رخ داد، بسیاری از ایرانیان آرزو می‌کردند که آلمان و متحدانش در جنگ پیروز شوند تا ایران از سلطهٔ بیگانگان نجات یابد، آرزویی که البته در پی شکست آلمان در جنگ ناکام ماند اما به هم‌دلی با شکست خورده، بیشتر دامن زد.
از آلمان دوستی تا نازی گرایی میان ایرانیان
شکست آلمان در نخستین جنگ جهانی، احساس خوارشدگی آلمانی‌ها برای این شکست و به‌ویژه زیاده‌روی قدرت‌های برنده در جنگ در خوارشماری آلمانی‌ها و تحمیل غرامت‌های سنگین بر این کشور، از جمله ریشه‌های برآمدن نازیسم در آلمان شمرده می‌شود. هیتلر با شعارهای میهن پرستانه و وعدهٔ احیای قدرت و عظمت آلمان موفق شد از احساسات جریحه‌دار شدهٔ آلمانی‌ها برای رسیدن به قدرت بهره‌برداری کند. خستگی مردم از اوضاع نابه‌سامان اقتصادی و نیز بحران‌ها و آشفتگی‌ها و عدم امنیت اجتماعی در گرایش آلمانی‌ها به هیتلر کارگر افتاد.
جالب این‌که در چنین دورانی همانندی‌هایی نیز در علل توفیق رضا شاه در ایران به چشم می‌خورد. رضا شاه نیز با تکیه به اندیشهٔ ایران باستان گرایی، تلاش برای رهایی از سلطهٔ انگلستان و روسیه، مدرن سازی کشور و بیرون آوردن کشور از هرج و مرج‌ها و اوضاع آشفتهٔ اجتماعی نزد بخش‌هایی از روشنفکران و مردم با اقبال روبه‌رو شد. این رضا شاه بود که کوشید در داخل کشور و نیز در جهان، واژهٔ ایران را جایگزین واژهٔ پارس (پرشین و پرزین در زبان‌های اروپایی) کند تا از این طریق به اصل و نسب آریایی این کشور و هم‌خوانوادگی‌اش با آرییان اروپا تاکید گذاشته باشد. جای شگفتی ندارد که رضا شاه نیز در کوشش برای کوتاه کردن دست روسیه و انگلستان در امور ایران، به آلمان نازی به چشم متحد بنگرد؛ به‌ویژه آن‌که نازی‌ها نیز با علاقهٔ وافری می‌کوشیدند با پیشنهاد‌ها و وعده‌هایی جذاب در ایران صاحب نفوذ شوند. آنان طرح‌هایی متعدد و متنوع برای نفوذ در جهان اسلام، به‌ویژه خاورمیانه، به منظور رقابت با بریتانیا تهیه کرده بودند. نازی‌ها به یاری شرق‌شناسان و اسلام‌شناسان آلمانی و نیز دستگاه‌های تبلیغاتی خود کوشیدند، علاقهٔ کشورهای اسلامی را با شعارهای ضد انگلیسی، به آلمان جلب کنند. در پیگیری این سیاست کلی، ایران به سبب منابع نفتی و موقعیت استراتژیک‌اش بر اساس نظریه‌های ژئوپولیتیکی، هم‌چون پلی برای چیرگی بر منطقه و خلیج فارس شمرده می‌شد؛ اندیشه‌ای که متفقین نیز پس از بروز جنگ با اشغال ایران تاییدش کردند. به هر رو دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی و از جمله بخش فارسی رادیو برلین تبلیغ می‌کردند که ایرانی‌ها و آلمانی‌ها هر دو آریایی و از یک‌نژاد هستند و باید با هم علیه دشمنان مشترک خود متحد شوند.
از جمله یکی از رشوه‌هایی که دولت نازی برای جلب حمایت رضا شاه به او داد، مستثناء شمردن «ایرانیان به سان آریایی‌های پاک و پالوده از قوانین نژادی نورمبرگ» بود. ابلاغ این مصوبه موجب شد، بعد‌ها در دورهٔ جنگ جهانی دوم شمار فراوانی از یهودیان در اروپا به یاری کارمندان سفارتخانه‌های ایران در این قاره، گذرنامهٔ ایرانی دریافت کنند و از مرگ رهایی یابند. در برخی موارد این یاری‌ها در ازای دریافت پول و گاهی نیز صرفاً بر اساس انسان دوستی برخی از دیپلمات‌های ایرانی صورت گرفت. اما سوگمندانه به استثنای موارد اندکی مانند سریالی تلویزیونی در ایران، به نام «مدار صفر درجه»، یا اشاره‌ای کوتاه از عباس میلانی در کتابش «نگاهی به شاه» کمتر کسی دربارهٔ این پرده از تاریخ مدارای ایرانیان با یهودیان سخن گفته و از شیندلرهای ایرانی ستایش کرده است.
کوشش‌های نازی‌ها برای جلب حمایت ایرانیان با استقبال گروه‌هایی از روشنفکران و مردمان عادی ایرانی روبه‌رو شد. اگر نشریهٔ کاوه در نخستین دورهٔ انتشارش گرایش‌های آلمان دوستانه از خود نشان داد، این مجلهٔ ایران باستان بود که به شکلی افراطی‌تر در دورهٔ نازی‌ها به این امر پرداخت. این نشریه که کمابیش با روی کار آمدن نازی‌ها (به سال ۱۹۳۳) آغاز به انتشار کرد، رفته رفته بیش از پیش رنگ و بوی نژادپرستانه و نازیستی به خود گرفت و به دفاع از نظریه‌های نازی‌ها پرداخت. هر چند این نشریه تنها یک سال منتشر شد اما، توانست گفتمان نژادپرستانه را رواج دهد و استحکام بخشد. پس از جنگ جهانی دوم نیز، دوباره نشریهٔ ایران باستان منتشر شد. از سوی دیگر نازی گرایی در میان مردمان عامی ایران حتی شدت و حدت بیشتری داشت. باورهای عجیب و غریب و‌گاه حتی خرافه آمیزی که برخی از عوام ایرانی دربارهٔ نازیسم و شخص هیتلر داشتند، بیشتر به لطیفه و شوخی می‌ماند و افراد عاقل به دشواری بتوانند باور کنند که این لطیفه‌ها به‌راستی واقعیت داشته‌اند. اما سوگمندانه و شوربختانه باید اعتراف کرد که این فقر اندیشه و فرهنگ در آن برهه از تاریخ ایران واقعیت داشت و خود این امر نشان می‌دهد، فاشیسم در چه فضا و با چه مصالحی می‌تواند رشد کند. برخی از عوام به جد می‌گفتند ژرمن‌ها (آلمانی‌ها) اصل و تباری ایرانی دارند و در گذشته‌ای دور از کرمان به آلمان کوچیده‌اند و نام ژرمن تغییر تلفظ‌‌ همان کرمان است! برخی هم اصل و نصب هیتلر را از لرستان ایران می‌دانستند و می‌گفتند «هیتلر» در واقع‌‌ همان «هیت لُر» بوده است.
به تازگی کتاب جدیدی به نام آلمانی‌ها و ایران به نوشتهٔ ‌ماتیاس کونتزل در برلین منتشر شده که اشاره‌های جالبی دربارهٔ موضوع سخن ما دارد. (۱) نویسندهٔ این کتاب سند می‌آورد که برخی از روحانیون در قم، هیتلر را از اخلاف پیامبر اسلام دانستند و دسته‌ای از علما تا آن‌جا پیش رفتند که گفتند هیتلر‌‌ همان «امام زمان» است که برای احیای دین محمد ظهور کرده است.
سند جالب دیگر گزارشی است که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران، در فوریهٔ ۱۹۴۱ به مقامات برلین فرستاده است. او می‌نویسد: «سفارت ما از چند ماه پیش از منابع گوناگون مطلع شده است که برخی از ملایان در سراسر کشور بالای منبر از پدیده‌ای تازه سخن می‌گویند؛ دال بر اینکه خداوند امام زمان را در هیئت آدولف هیتلر به زمین فرستاده است. در سراسر کشور، و بدون هیچ دخالتی از جانب سفارتخانهٔ ما، شایع شده است که پیشوای آلمان برای نجات این کشور آمده است… در تهران یک ناشر، عکس‌هایی از پیشوا (هیتلر) و امام علی، امام اول شیعیان، را چاپ کرده است. این عکس‌های بزرگ تا چند ماه در طرف راست و چپ ورودی چاپخانه چسبیده بود. این عکس‌ها پیام روشنی داشتند: علی امام اول است و پیشوا امام آخر.» همو می‌نویسد: «تن‌ها اگر بتوانیم روحانیت کشور را با تبلیغات آلمانی همراه کنیم، آن‌گاه شکی نیست که توده‌های وسیع مردم ایران را در کنار خود خواهیم داشت.» وابستهٔ فرهنگی وقت در ایران نیز به مقامات مافوق خود در برلین گزارش می‌دهد که «درآمیختن تبلیغات سیاسی با باورهای دینی ایرانیان»، به موفقیت فراوانی دست یافته است.
نویسنده‌ی کتاب آلمانی‌ها و ایران شرح می‌دهد که پیش از اشغال ایران توسط متفقین، شایعات عجیبی دربارهٔ هیتلر بر سر زبان‌ها افتاده بود. برخی از ملایان موعظه می‌کردند که هیتلر از اخلاف پیامبر اسلام است و زیر پیراهن خود عکسی از امام علی را با خود دارد. در برابر، عدهٔ دیگری عقیده داشتند که هیتلر از اول مسلمان نبوده، بلکه به دنبال مطالعه و تحقیق به اسلام گرویده است. برخی نیز می‌گفته‌اند علامت صلیب شکسته که هیتلر و نازی‌ها بر بازوی خود می‌بندند، در واقع‌‌ همان نام علی با خطاطی جدید است. صادق هدایت در کتاب «حاجی آقا» ی خود به این باور خنده دار اشاره‌ای دارد.
محلهٔ نازی آباد تهران، در دورهٔ مقبولیت هیتلر در ایران بنیاد یافت و نامش را نیز از واژهٔ نازیسم برگرفت. این را هم باید هم‌چون تمثیلی معنادار دانست که هنوز یکی از مناطق پایتختمان که دست برقضا دستی در برافروختن آتش انقلاب اسلامی داشته است، هنوز چنین نام شرم آوری بر خود دارد و ناآگاهی بیشتر ما به تبار و پیشینهٔ این نام‌گذاری به‌‌ همان غفلت ما به ریشه‌های پنهان نازی گرایی در جامعه می‌ماند.
از نازی دوستان تا نازی‌های ایرانی و حزب سومکا
با تاسف باید گفت نازی گرایی نزد ایرانیان تنها به حوزهٔ نظری ختم نشد و در عمل نیز نازی‌های ایرانی یافت شدند که برای تحقق باورهای نژادپرستانه و تمامت خواهانه می‌کوشیدند. از شناخته شده‌ترین این نازی‌ها می‌توان از داوود منشی‌زاده، بنیان گذار سومکا (نام اختصاری حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران) نام برد.
او که در جوانی در آلمان تحصیل می‌کرد، ابتدا در مونیخ به سودای یک‌پارچگی ایران و افغانستان می‌کوشید و در انجمن ایران و افغان فعال بود. او از سال ۱۹۳۹ با بهرام شاهرخ (فرزند ارباب کیخسرو) گویندهٔ معروف بخش فارسی رادیو آلمان همکاری می‌کرد. جالب این‌که بهرام شاهرخ تفسیرهای ایدئولوژیک خود را اغلب با آیه‌هایی از قرآن همراه می‌کرد. این دو به مانند دیگر نازی‌ها تبلیغ می‌کردند که ریشهٔ تمام آفت‌ها استعمار انگلستان است و هدایت این کشور را هم یهودیان به دست گرفته‌اند.
بهرام شاهرخ و برخی دیگر نازی‌ها در توجیه سیاست ضدیهودی دولت آلمان، عملیات ضدیهودی هیتلر را با غزوات محمد، علیه طوایف یهودی مقایسه می‌کردند. در چنین سال‌هایی منشی‌زاده، عضو حزب نازی آلمان شده بود و رهبران حزب به او اعتماد کامل داشتند. او در همین سال‌ها با سازمان تبلیغات آلمان نازی آغاز همکاری کرد و در «داس رایش»، روزنامهٔ حزب نازی، مطلب می‌نوشت. منشی‌زاده چنان به هیتلر علاقه‌مند بود که سبیل و موی سرش را به شیوهٔ هیتلر اصلاح و آرایش می‌کرد و مانند او شور و شوق عجیب و غریبی هنگام سخنرانی از خود به نمایش می‌گذاشت. او عامل موثری در ارتباط بین آلمان نازی و ایران بود. تعصب او در نازی گرایی به حدی بود که به رغم سمت استادی ادبیات دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ، چند روز پیش از سقوط برلین هنگامی که نیروهای ارتش شوروی پشت دروازه‌های شهر برلین بودند، در حال همکاری با نیروهای اس اس، به شدت زخمی شد و دو سال در بیمارستان‏هاى پتسدام، برلین و مونیخ به سر برد. منشی‌زاده در ۱۳۳۰ خورشیدی به ایران بازگشت. او پس از بازگشت به ایران بر اساس الگوی حزب ناسیونال سوسیالست کارگران آلمان، حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران، سومکا، را تشکیل داد. این گروه به طور عمده از ملی‌گرایان تشکیل شده بود، اما همان‌گونه که گفته شد بسیاری از رفتارهای اعضای حزب تقلیدی از رفتار نازی‌های آلمان بود. آنان به شیوهٔ نازی‌ها سلام می‌دادند و نشان سواستیکا و رنگ‌های سیاه و سفید، آرم و رنگ‌های رسمی حزب بودند؛ با این حال اعضای حزب به شاه نیز احترام می‌گذاشتند.
ایدئولوژی سومکا بر پایهٔ‌‌ همان شعارهای نازی‌ها بود. حزب در ایران و در نخستین مرحله علیه متفقین اشغال‌گر فعالیت می‌کرد اما هدف اصلی حزب علیه ایدئولوژی کمونیسم بود و تلاش فراوانی علیه حزب توده به خرج می‌داد. سرانجام این حزب با حکومت پهلوی اختلاف یافت و رهبری آن به خارج از کشور منتقل شد. پس از چندی دگرگونی بنیادی در حزب صورت گرفت و اعضای باقی مانده به همراهی با نیروهای بهرام آریانا پرداختند. نفرت از اعراب و کمونیست‌ها و جذب روشنفکران از ویژگی‌های حزب سومکا بود. گفته می‌شود نیروهای سومکا بعد‌ها در قالب احزاب پان ایرانیستی به فعالیت پرداختند و جذب این گروه‌ها شدند؛ البته پان ایرانیست‌ها همدلی خود با‌نژاد پرستان نازی را، همواره رد کرده‌اند.
فرجام سخن
شاید نازی گرایی در ایران گرایشی مربوط به گذشته شمرده شود که دیگر سخیف بودنش بر همگان آشکار شده است. امروزه نه تنها آریایی بودن ایرانیان، بلکه امکان خلوص نژادی نزد هر ملت دیگری از جمله آلمان زیر سوال رفته است. نه تنها اکنون بلکه در روزگار نازی‌ها نیز آنان باوری به آریایی بودن و اشتراک نژادی ایرانیان با آلمانی‌ها نداشتند. نظریه‌پردازان نازی، مانند آلفرد روزنبرگ، بر این باور بودند که ایرانیان امروزی با «نژاد آریایی» هیچ ارتباطی ندارند، اما در عین حال بهره‌گیری از عواطف ایرانیان را برای پیشرفت مقاصد خود سودمند می‌دیدند. او به پیروی از کنت دو گبینو، که نازی‌ها سخت تحت تاثیر آموزه‌های او دربارهٔ نابرابری نژادهای انسانی بودند، به دیدهٔ خوارشماری به ایرانیان و به طور کلی مشرق زمینیان می‌نگریستند. ساده لوحی است که بپنداریم امثال هیتلر و گوبلز ایرانیان را هم‌رتبهٔ خود می‌دانستند. فقط نکته‌ای که در میان است، ضرورت‌های سیاسی در ظاهر سازی‌های تبلیغی نازی‌هاست. این ضرورت سیاسی بود که هیتلر را واداشت علیه انگلیسی‌ها که از لحاظ نژادی نه تنها آریایی بلکه پسرعموگان آلمانی‌ها بودند با ژاپنی‌ها، که بی‌هیچ تردیدی آریایی نبودند، هم‌پیمان شود. ژاپنی‌ها که سهل است نازی‌ها حاضر شده بودند به اعراب که آشکارا سامی بودند، یاری رسانند تا چوب لای چرخ انگلیسی‌های آریایی کنند. آن‌چه نازی دوستان ایرانی نمی‌توانند یا نمی‌خواهند ببینند این است که همهٔ این ابراز دوستی‌ها تنها و تنها تا هنگامی بود که ایرانیان یا اعراب می‌توانستند خاری در پهلوی رقیب باشند. بی‌تردید اگر آلمان متفقین را شکست می‌داد فردای آن روز، نوبت به بردگی کشاندن ایران و اعراب بود. تاریخ نشان داد که ارتش آلمان پس از فتح نواحی بالتیکی اتحاد شوروی، که از فرط ظلم‌های استالین به پیشواز نازی‌ها شتافته بودند، چه رفتاری با استقبال کنندگان خود کرد و چگونه به قتل عام ایشان پرداخت.
به رغم همهٔ این گفته‌ها فعالان حقوق بشری ایران همواره با نگرانی و دقت فعالیت‌های گروه‌های نئونازی را دنبال می‌کنند.‌‌ همان گونه که باورهای خرافه آلود گذشتگان ما دربارهٔ هیتلر و نازی‌ها به گمان ما شوخی می‌نمود، اما واقعیت داشت و می‌باید با شگفتی فراوان گفت وجود حزب‌های ایرانی نئونازیستی نیز، هر چند شوخی می‌نماید اما متاسفانه کماکان هم وجود دارد. اینجاست که باید کلام گریبایدوف را بازگفت که زمانی سروده بود: «به تو حقایقی را خواهم گفت که از هر دروغی باور ناپذیر‌تر است.» نکته در این است که به سبب ممنوعیت چنین تشکل‌هایی، نئونازی‌ها فعالیت‌هایی زیرزمینی دارند و از این رو هرگز نمی‌توان به دقت تخمین زد که، حجم کلی این کوه یخی که ما فقط تکهٔ روی آبش را می‌بینیم، چقدر است؟ با این حال چون امکان نا‌شناس ماندن در دنیای مجازی وجود دارد، نازی گرایان در آن فضا با آسودگی بیشتری به بیان دیدگاه‌های خود می‌پردازند. به این ترتیب کند و کاوی در دنیای مجازی شیوه و ابزاری مناسب برای گمانه زنی دربارهٔ میزان جدی بودن جریان نژادپرستی در ایران است. گشت و گذاری در دنیای مجازی نشان می‌دهد که شوربختانه خزعبلات نژادپرستانه حتی در شکل و قالب نازی گرایی و هیتلر پرستی هواخواهان فراوانی نزد شماری از ایرانیان دارد. تعدد سایت‌ها و وبلاگ‌های فارسی زبانی که آشکارا از نازیسم هواداری می‌کنند، موجب شگفتی و تاسف فراوان است و نشانه‌ای از این واقعیت که گروه‌هایی با اندیشه‌های فاشیستی بسیار بیش از آن‌چه می‌پنداشته‌ایم، وجود دارند و زیر پوست جامعه فعال هستند. سوگمندانه باید گفت به نظر می‌رسد سایت‌ها و بر این قیاس گروه‌های نژادپرستانه در ایران رو به رشد نیز دارد. داده‌های دنیای مجازی زنگ خطری برای ماست. هر چند گروه‌های نئونازی از یک‌سو به سبب گرایش‌های شوونیستی و ضد اسلامی خود در ایران برای فعالیت علنی دچار مشکل و ممنوعیت هستند، اما بخش‌هایی از حاکمیت با ترویج اندیشه‌های یهود ستیزانه و تاثیرپذیری از روش‌ها و آموزه‌های نازیستی مستقیم و غیر مستقیم به پدید آمدن و ترویج اندیشه‌ها و گروه‌های نازیستی در ایران یاری می‌رسانند. هیچ جای شگفت نیست، برخی از دست راستی‌های افراطی و یهود ستیز آلمانی که شهره به گرایش‌های نازیستی هستند (نمونهٔ آن هورست مالر از فعالان حزب ناسیونالیست آلمان «ان. پ. د» که البته دولت آلمان با توقیف گذرنامه‌اش از سفر وی به تهران ممانعت کرد)، به سمینار دولتی «افسانهٔ هولوکاست» دعوت می‌شوند و با رغبت تمام به این دعوت پاسخ مثبت می‌دهند. (۲) البته با تحلیل وضعیت کنونی جهان و شرایط و عوامل تاثیرگذار، مشکل بتوان باور کرد نئونازیسم چندان شانسی در اروپا و بلکه در جهان داشته باشد. بررسی سایت‌های نژادپرستانه و فاشیستی نشان می‌دهد، عمده هواخواهان نظریه‌های نازیستی جزو گروه سنی نوجوانان و جوانان هستند که هنوز به بلوغ فکری نرسیده‌اند؛ و این نیز قابل انکار نبود که فاشیسم نیز در طول تاریخ بیشتر از همین مستضعفان فکری یارگیری کرده است. از این رو ممکن است گرایش عده‌ای نوجوان به ترهات فاشیستی را گذرا و نامهم بشماریم و جدی نگیریمشان. اما آن‌چه موجب نگرانی است، پیامدهای این بازی‌های خام کودکانه است که ممکن است چندان هم کودکانه نباشد. گردشی در همین سایت‌های نژادپرستانه نشان می‌دهد که چگونه ستایش خشونت و بیزاری‌های نژادی به ایجاد چرخهٔ خشونت و قوم گرایی‌های متعصبانهٔ متقابلی دامن زده است. گروهی در این سو دم از نژادپرستی پارسی زده‌اند و زیر بیرق صلیب شکسته، عکس یادگاری گرفته‌اند و در سویی دیگر خوارشمردگانی دیگر عملاً دست به ترور همین نابالغان خام اندیش زده‌اند و متقابلاً از سوی مقابل تهدید به انتقام شده‌اند.‌نژاد پرستی و هواداری از نازیسم آینده‌ای ندارد اما نگرانی برخی از فعالان حقوق بشر و راقم این سطور به نکتهٔ دیگری بازمی‌گردد؛ و آن این‌که بازی‌های بی‌فرجام نژادپرستانه چرخه‌ای از واکنش‌های متعصبانهٔ متقابلی را دامن زند. روزگاری در این دیار گرفتار جنگ‌های شیعه و سنی بودیم و اکنون عده‌ای دانسته یا نادانسته به کینه و نفرت فارس و غیر فارس دامن می‌زنند. در واقع نژادپرستی و نئونازیسم آینده‌ای در ایران ندارد اما سوگمندانه به رواج قوم گرایی و جدایی خواهی و نفرت‌های قومی یاری می‌رساند؛ آن‌چه موجب نگرانی است در همین نکته نهفته است.
منابع:
۱- امینی نجفی، علی، روابط آلمان و ایران، «یگانگی‌نژاد آریایی»، وبسایت بی‌بی‌سی فارسی، ۱۵ آذر ماه ۱۳۸۸
۲- وبسایت بی‌بی‌سی فارسی، ۶ بهمن ماه ۱۳۸۴

نویسنده: رضا نجفی

کارون، رود نیمه مرده‌ای که ته مانده‌ی جانش به اصفهان می‌رود/ کوروش ضیغمی








«ما برای احیای زاینده رود، به آب کارون نیاز داریم.» همه چیز از این صحبت و مصاحبهٔ رسول زرگرپور، استاندار جدید اصفهان که توسط شبکهٔ خبری آب ایران منتشر شد و اقدام او در بازدید ۹ ساعته از طرح در حال انجام تونل سوم کوهرنگ برای انتقال آب سرشاخه‌های کارون به اصفهان شروع شد و واکنش سریع خوزستانی‌ها به این اقدام، جرقهٔ بحث و مشاجره میان کاربران اصفهانی و خوزستانی را در شبکه‌های اجتماعی زد.
«ما چگونه می‌توانیم به تماشا بنشینیم به یغما رفتن و مرگ کارون خروشان و پر از بغض و خاطره‌مان را توسط هموطنان عزیز اصفهانی که خود چند لولهٔ کوچک انتقال آب به کشاورزان یزدی را تاب نیاوردند و با بلدوزر و کلنگ جوابش را دادند؟ دولت‌مردان و مردم اصفهان تا کی می‌خواهند بر طبل تمامیت‌خواهی خود بر سرمایه‌های بومی مردم ایران بکوبند؟ تا کی باید مردم سرزمین ما قربانی سیاست‌ورزی‌هایی شوند که فقط به آبادانی چند شهر و استان خلاصه می‌شود و خرمشهر قهرمان ما با ستاره ستاره شهید و سنگر به سنگر افتخار، هنوز آب شرب نداشته باشد؟ تا کی شهروند خوزستانیِ فارق از ابتدایی‌ترین امکانات زندگی، باید سنگینی بار شهرهای آقازاده‌ها و دولت‌مردان را به دوش خستهٔ خود بکشد؟ این‌جا‌‌ همان خوزستانی است که پارهٔ تن ایران است و از این پارهٔ تن، هر روز جز زخم و درد و آلودگی نفت نصیب مردمش نمی‌شود.»
این فقط بخشی از جوابیهٔ تند و نامهٔ سرگشادهٔ ۱۵۵ تن از هنرمندان، فعالین سیاسی، اجتماعی، مدنی و محیط زیست خوزستانی به آقای حسن روحانی رئیس جمهور ایران و معصومه ابتکار، رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست بود که، در کمتر از چند ساعت بعد از اظهارات آقای زرگرپور، استاندار اصفهان، در خبرگزاری‌ها منتشر شد و سریعاً دست به دست در بازار اهواز پیچید و مورد حمایت شدیداللحن عبدالحسین مقتدایی، استاندار جدید خوزستان نیز قرار گرفت؛ تا جایی که خانم معصومه ابتکار سریعاً در سفری چند روزه به خوزستان، مخالفت خود را با این انتقال اعلام کرد و البته افزود: «با وجود گروه‌های فشار سیاسی که، به هر دلیل برای کسب منافع وارد می‌شوند، تصمیم برای ایجاد سد و انتقال آب فقط در حوزهٔ اختیارات سازمان حفاظت از محیط زیست نیست.»
داستان به همین جا ختم نشد و گروه‌های فعال محیط زیست در خوزستان، با انتشار بیانیه‌ای مردم را به برگزاری زنجیرهٔ انسانی موسوم به «زنجیرهٔ نجات کارون»، دعوت کردند و استانداری خوزستان با انتشار مصاحبهٔ عبدالحسین مقتدایی، استاندار خوزستان در خبرگزاری فارس، حمایت کامل خود را از این تجمع نشان داد.
اولین تجمع اهوازی‌ها، پنج شنبه دوم آبان ماه، با حضور بیش از ده هزار نفر در کنار ساحل کارون برگزار شد. تجمع کنندگان که در کمال آرامش و با در دست داشتن پلاکاردهایی به دو زبان فارسی و عربی و با شعارهایی چون: «کلنا لِکارون»، «هوا را از من بگیر، کارون را نه»، «کارون خط الأحمر» و «کارون را نجات می‌دهیم»، مخالفت خود را با انتقال آب کارون نشان دادند. در واکنش به حرکت مردمی دوستداران محیط زیست اهواز نیز، رسانه‌های درون و خارج از ایران و حتی صدا و سیمای ایران نیز خبرهای مربوط به این تجمع را پوشش دادند؛ اما طرح تونل سوم کوهرنگ و سد سازی بر سرشاخه‌های کارون، هم‌چنان مورد حمایت وزارت نیرو و استانداری اصفهان روی میز دولت قرار داشت…
نطق شدید اللحن سید شریف حسینی، نمایندهٔ مردم اهواز در مجلس و انتشار خبر استعفای دسته جمعی هر ۱۸ نمایندهٔ خوزستان که با وساطت سایر نمایندگان پس گرفته شد، پایه ریز تجمع و زنجیرهٔ بعدی خوزستانی‌ها در حمایت از کارون بود که روز ۹ آبان و این بار با حضور جمعیتی بالغ بر ۲۰ هزار نفر از مردم اهواز و شهرستان‌هایی چون آبادان، خرمشهر، بندر ماهشهر و شادگان و با حضور چهره‌های سر‌شناس هنری و ورزشیِ خوزستانیِ کشور و سید شریف حسینی نمایندهٔ مجلس، عبدالحسین مقتدایی، استاندار خوزستان و اعضای شورای شهر اهواز برگزار شد که تجمع کنندگان باز با شعارهای قبلی خواستار توقف کامل طرح انتقال آب کارون به زاینده رود شدند.
ولی چند روز بعد مسعود اسدی، رئیس سازمان صنفی کشاورزی استان خوزستان، در نامه‌ای به آیت الله موسوی جزایری، امام جمعهٔ اهواز و آیت الله شفیعی که در سایت خوزنیوز منتشر شد، از پشت پرده‌هایی دیگر از این ماجرا و عزل و نصب‌های جهت‌دار در ادارهٔ معاونت آبفای وزارت نیرو، استانداری‌ها و مدیریت منابع آب کشور پرده برداشت.
دکتر قمشی، استاد دانشگاه اهواز و مشاور استانداری خوزستان هم، در مخالفت با این انتقال آب در مصاحبه‌ای با خبرگزاری مذکور گفت: «اول آب کارون تماما می‌تواند به منظور کشاورزى در خوزستان به کار گرفته شود. دوم این‌که، انتقال از سرشاخه‌هاى کارون کسب انرژى برقابى از پنج نیروگاه بزرگ واقع در سدهاى ساخته در مسیر را تحت تاثیر قرار می‌دهد و از این بابت به منافع ملى ضرر عمده‌اى وارد می‌کند. هم‌چنین هزینه‌هاى انتقال بسیار زیاد است. در یک مورد که تونلى به طول ۶۰ کیلومتر در عمق بین ۳۰۰ مترى تا ۱۲۰۰ مترى زمین باید ایجاد شود، حداقل هزینه‌اى برابر هفت هزارمیلیارد تومان باید صرف شود؛ در حالى که با این سرمایه در استان خوزستان می‌توان، نزدیک به یک میلیون هکتار زمین را تحت آبیارى، آن هم از نوع آبیارى تحت فشار، قرار داد. از دیگر سو، کاهش آورد رودخانه مسائل و مشکلات زیست محیطى جدى در پایین دست رودخانهٔ کارون، یعنى در خوزستان، ایجاد می‌کند. علاوه بر این، باید توجه داشت که کشور عزیزمان ایران از نظر حجم آب شیرین قابل استحصال سالیانه، جزو کشورهایى است که با تنش آب روبه‌روست؛ یعنى مقدار آب شیرین موجود، کفاف همهٔ نیازهاى کشور را نمی‌دهد. بنابراین نمی‌توانیم همهٔ زمین‌هاى قابل کشت موجود در کشور را با آب شیرین موجود به زیر کشت ببریم، در این صورت انتقال آب تنها می‌تواند محل کشاورزى را از منطقه‌اى به منطقهٔ دیگر جابه‌جا کند. به نظر می‌رسد مشکلات مناطق کم آب مرکزى کشور، باید با روش‌های غیر از انتقال بین حوض‌هاى مانند مدیریت تقاضا، بالا بردن راندمان آبیارى و استفاده از آب‌هاى غیر متعارف (در صنعت) و غیره حل شود.»
رود کارون تنها رود ایران است که به آب‌های بین المللی و اقیانوس راه دارد. هم‌چنین کارون، تنها رودخانهٔ ایران محسوب می‌شود که قابل کشتیرانی است. زمانی نام کارون با پسوند پرآب‌ترین رود ایران گره خورده بود و نشانهٔ شادی و زندگی در خوزستان به شمار می‌رفت. اینک اما به دلیل سیاست‌های غلط زیست محیطی در دو دههٔ گذشته و سد سازی‌های غیراستاندارد متعدد بر سرچشمه‌های رودخانه، بیشتر به نهر کم آبی می‌ماند که رمق را از سرزمین آفتاب گرفته است. در سال ۸۸ و در پی انتقال بیش از ۱۰۰ متر مکعب بر ثانیه، سرچشمهٔ سد گتوند به اصفهان و در پی آن کاهش شدید آب ورودی به بستر رودخانه، شوری آب برای چند ماه به بیش از ۳۰ واحد بالا‌تر از سطح استاندارد رسید که فاجعهٔ زیست محیطی بزرگی را برای اکوسیستم بستر رودخانه در مسیر اهواز، برجای گذاشت. در همین رابطه اسماعیل کهرم، ‌ کار‌شناس محیط زیست در تهران، ‌ در مصاحبه‌ای به رادیو فردا می‌گوید: «سد گتوند موجب شوری آب کارون شده است… احداث این سد بسیاری از زمین‌های کشاورزی در استان خوزستان را بدون استفاده و نابود کرد.» او اشاره می‌کند که رود کارون موجب غنای سفره‌های زیر زمینی آب می‌شود و می‌گوید: «‌کارون تنها رود قابل کشتیرانی ایران بوده و در عین حال در تلطیف هوای استان خوزستان نقش دارد.» به گفتهٔ این کار‌شناس محیط زیست، ‌ با وضعیت فعلی نخلستان‌های خوزستان خشک خواهند شد.
و اما اکنون از کارونی که روزی نماد جریان زندگی در سرزمینی بود که تابستان‌های بالای ۶۰ درجه و آلودگی‌های شدید هوا ناشی از ریزغبارت محلی برخواسته از عراق و آلایندگی‌های نفت و پتروشیمی برایشان عادی شده است، چیزی باقی نمانده جز جنازه‌ای نیمه مرده که انتقال ته ماندهٔ جان آن به اصفهان، می‌تواند چراغ زندگی در خوزستان را برای همیشه در خانه‌های داغ و جنگ کشیدهٔ اهواز و ماهشهر و آبادان و خرمشهر خاموش کند. ته ماندهٔ دلخوشی کوچه خاکی‌های بی‌نفت و گاز مردم سرزمینی که خانه‌هایشان را روی بشکه‌های نفت و یادگار خاطرات هشت سال جنگ بنا کرده‌اند و خود هنوز از آب شرب شهری بی‌بهره‌اند.

نویسنده: کوروش ضیغمی

ایرانیان یهودی: ”ایران کشوریست که به آن عشق می‌ورزیم“








نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، در سخنرانی اخیر خود در مجمع عمومی ‌سازمان ملل متحد گفت: «ایران موجودیت کشورش را تهدید می‌کند.» او ایران را به ضدیت سازمان یافته با یهودیان متهم کرد و رئیس جمهور جدید ایران را «گرگی در لباس می‌ش» خواند.
اما یکی ‌از گروه‌هایی که چنین ادعاهایی را رد می‌کند، جامعهٔ بزرگ ایرانیان یهودی‌ست؛ یادآور رابطهٔ طولانی فرهنگ ایرانیان و یهودیت که به موازی وخیم‌تر شدن مناقشهٔ ‌هسته‌ای حکومت ایران، وضعیت آنان نیز بغرنج‌تر می‌شود.
امروزه کمتر از سی‌هزار یهودی، در مقایسه با دههٔ چهل شمسی‌، که جمعیت آنان بیش از صد هزار نفر بود، در ایران زندگی ‌می‌کنند. با این حال در کنار یک دورهٔ گسترده مهاجرت پس از انقلاب و بنیان گذاری جمهوری اسلامی در ایران، تعداد آنان ثابت مانده است و کماکان بزرگ‌ترین جامعهٔ یهودی خارج از اسرائیل را در خاورمیانه تشکیل می‌دهند.
گزارش وزارت امور خارجه‌] امریکا [در مورد آزادی مذاهب در دنیا، که اخیراً منتشر شده، می‌گوید: «اظهارات یهود ستیزانهٔ برخی ‌از مسئولان حکومت ایران باعث شده که جامعهٔ یهودیان این کشور در محیط خصمانه‌ای قرار بگیرند.» اما این گزارش اضافه می‌کند: «به استثنای پاره‌ای موارد، حکومت ایران مداخله یا اعمال محدودیت کمی ‌در مورد امور مذهبی‌ یهودیان اعمال می‌کند؛ اگر چه جامعهٔ ایرانیان یهودی تبعیض رسمی ‌را تجربه می‌کند.»
این اشاره‌ها معمولاً منع اشتغال یهودیان در مشاغل دولتی یا محرومیت آنان از ورود به دانشگاه‌های دولتی را شامل می‌شود. اما یهودیان در این‌جا آزادانه امکان به جا آوردن مناسک مذهبی‌خود را دارند، و هم‌چنین می‌توانند ایران را ترک کنند در نتیجه آنان که مانده‌اند به دلیل خواست خودشان است، نه این‌که مجبور باشند. در واقع آن‌هایی که ایران را ترک می‌کنند، به اختیار و تصمیم خود به این کار مبادرت می‌کنند و اجباری برای این موضوع در کار نیست.
بعضی ‌از ایرانیان یهودی که عمد‌تاً به ایالات متحدهٔ امریکا یا اسرائیل مهاجرت کرده‌اند، از فشار‌های اعمالی بر خود در زمان حضور در کشور برای تغییر دین خود به اسلام و یا سایر اشکال آزار یا بدرفتاری حکایت می‌کنند. هم‌چنین عد‌هٔ ‌زیادی از این‌که نمی‌توانند از اقوام خود در خارج از کشور، به ویژه در اسرائیل دیدن کنند، شکایت می‌نمایند.
البته چندین فعال یهودی در روز‌های پس از انقلاب در ایران اعدام شدند و در چندین پرونده، ایرانیان یهودی به اتهام جاسوسی برای اسرائیل بازداشت شدند؛ با این حال به تدریج از چنین مواردی کاسته شده است.
رنجش از حرف‌های نتانیاهو
اعضای جامعهٔ ایرانیان یهودی می‌گویند، اتهامات اسرائیل، هم‌چون ادعای اخیر خنثی کردن طرح تروریستی ایران در تل‌آویو و ادعای این‌که ایران در تلاش برای ساختن سلاح‌های اتمی‌ برای استفاده علیه اسرائیل است، رابطهٔ جمهوری اسلامی با یهودیت و جمعیت یهودیان را تخریب می‌کند.
هشدار‌های نتانیاهو و پرسش‌های مداوم در مورد این‌‎که آیا حکومت ایران هولوکاست را به رسمیت می‌شناسد، سایهٔ منفی ‌بر ایران می‌تاباند؛ آن هم درست چند روز پس از گفتگوی تلفنی تاریخی ‌بین حسن روحانی، رئیس جمهور جدید ایران و پرزیدنت اوباما به عنوان نشانه‌ای از آغاز فصل جدیدی از روابط بین تهران و واشنگتن.
رهبران اسرائیل عملاً مخالف گرم شدن روابط بین امریکا و ایران هستند، اما یهودیان این‌جا، همراه با اکثریت ایرانیان، باور دارند، بهبود رابطه با امریکا می‌تواند باعث رفع تحریم‌های بین المللی و کاهش فشار بر این کشور که به واسطهٔ متهم کردن این کشور به تلاش برای دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای وجود دارد، شود.
همایون سامیه، رئیس انجمن کمیلیان ایران، در گفتگویی گفت: «تبریک سال نوی عبری توسط روحانی و جواد ظریف، وزیر امور خارجه، که در ماه گذشته با پست آن در فیسبوک و تویی‌تر صورت گرفت، تعاملی دوستانه‌تر با یهودیان جهان از سوی بخشی از رهبری ایران بود.» او بین منش روحانی و محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور سابق، تفاوت قائل شد.
سامیه گفت «در دورهٔ احمدی‌نژاد، به دلیل نفی هولوکاست، بعضی ‌از فعالان یهودی، در این‌جا مشکل داشتند و ما اکنون می‌بینیم که دیدگاه روحانی متفاوت است. ما امیدواریم که دشواری‌های سابق را پشت سر گذاشته باشیم «.
برای بیش از یک سده، از زمان سلسلهٔ قاجار، در قرن نوزدهم میلادی، یهودیان در پارلمان ایران نماینده داشته‌اند، اما به ندرت ایرانیان یهودی وارد سیاست شده‌اند؛ حتی زمانی‌که حکومت آن‌ها را از این کار منع نکرده بود.
سیامک مره صدق، تنها نمایندهٔ یهودی مجلس ایران، گفته است: «ما در این کشور مستاجر نیستیم، ما ایرانی هستیم و بیش از سی‌قرن است که در این‌جا هستیم.» مره صدق به عنوان عضو هیات همراه روحانی، اخیراً همراه او به سازمان ملل متحد سفر کرده بود.
مره صادق در دفترش در بیمارستان دکتر سپیر، یکی ‌از قدیمی‌‌ترین مراکز درمانی در تهران، انتقادات دولت اسرائیل و دیگران را مبنی بر اینکه حضور او در هیات اعزامی ایران به نیویورک تنها محض نشان دادن ضد یهودی بودن سیستم سیاسی ایران است، گفت: «به عنوان یک عضو مجلس این وظیفهٔ من است که منافع همهٔ ایرانیان را در نظر بگیرم، نه فقط یهودیان را «.
حمایت از میهنشان
رهبران جامعه می‌گویند، یهودیان در این‌جا پس از انقلاب بیشتر مذهبی‌ شده‌اند؛ شصت کنیسهٔ فعال در اقصی نقاط ایران دارند که دوازده عدد آن‌ها تنها در تهران فعال است و موعظه‌ها و کلاس‌های مطالعات ‌مذهبیشان با‌ مشارکتی فعال همراه است. البته گرایشات مذهبی ‌مورد اشاره، شامل پذیرفتن صهیونیزم یا مهاجرت به اسرائیل نمی‌شود.
هارون ساکتی، مالک یک لباس فروشی در اصفهان، گفت: «بین ما به عنوان یهودی و اسرائیل فرق است.» او ادامه داد: «ما خود را ایرانی یهودی می‌دانیم و این ابداً هیچ ربطی ‌به موضوع اسرائیل ندارد؛ این کشوری‌ست که ما به آن عشق می‌ورزیم.»
ایرانیان یهودی معمولاً به این نکته اشاره می‌کنند که‌ به غیر از اعتقادات مذهبیشان، تفاوت فرهنگی خاصی بین آنان و سایر ایرانیان وجود ندارد؛ مثلاً در تاپو، یکی ‌از سه رستوران یهودی در تهران، نهار کباب کوبیده و قورمه سبزی که از غذاهای شناخته شدهٔ ایرانی‌ست، سرو می‌شود.
داوود شومر، شخصی‌ که مدیریت این رستوران را در طول روز بر عهده دارد، می‌گوید: «غذای ما دقیقاً‌‌ همان چیزی است که سایر ایرانیان می‌خورند، هیچ تفاوت خاصی‌ نیست جز این‌که گوشت مورد استفادهٔ ما کاشر (کوشر) است «.

نویسنده: جیسون رضائیان
مترجم: مصطفی رحمانی

ترک سرزمین مادری؛ چرایی و گستره/ اسماعیل جلیلوند








ایران از نظر تنوع قومیتی و مذهبی کشوری رنگارنگ محسوب می‌شود که ساختار سیاسی و اقتصادی متمرکز و متکی بر ایدئولوژی دینی آن، تاثیر به‌سزایی بر کیفیت زندگی شهروندانش داشته است؛ یهودیان ایران یکی از این اقلیت‌ها هستند که در طول حضور چند هزار ساله در کشور، با فراز و نشیب‌های فراوانی روبه‌رو شده‌اند و تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ ایران تاثیر قابل توجهی بر کیفیت و تامین امنیت زندگی آنان بر جای گذاشته است.
تاریخ ورود یهودیان به ایران
تاریخ ورود یهودیان به خاک ایران، که به کلیمیان مشهور هستند، به پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد؛ بنا به روایت اسناد تاریخی و روایت‌های موجود برای اولین بار در حدود ۸ قرن پیش از میلاد مسیح، شصت هزار یهودی که توسط پادشاه آشور اسیر شده بودند، به مناطق غربی و شمال غربی فلات ایران و در واقع جلعاد (دماوند امروزی) کوچانده شدند. (۱) در حقیقت سکونت یهودیان در ایران سابقه‌ای نزدیک به سه هزار سال دارد و در طول این سه هزار سال زندگی آنان با فراز و نشیب‌های فراوانی همراه بوده است؛ از زندگی در آرامش و امنیت تا تجربه ناامنی و کوچ اجباری.
زندگی پر فراز و نشیب یهودیان در ایران
در زمان خشایارشاه که از پادشاهان هخامنشی بود، یهودیان ایران از کشتاری وسیع که برای آنان تدارک دیده شده بود، جستند که در تاریخ یهودیان با نام «واقعهٔ پوریم» از آن نام برده می‌شود. واقعه‌ای که بنابر روایت‌های موجود، موجب کشتار تعداد بسیاری از طراحان نقشهٔ مرگ یهودیان در زمان خشایارشاه شده است.
اکنون آرامگاه برخی از شخصیت‌های دینی قوم یهود نیز در شهرهایی مانند کاشان، شوش، همدان و تویسرکان واقع شده است؛ اگر چه مرز میان واقعیت و افسانه در داستان‌های تاریخی روشن نیست، اما شواهد تاریخی موید حضور مستمر یهودیان در برخی از مناطق ایران بوده‌اند. با این وجود، تحولات سیاسی همواره موجب بی‌ثباتی وضعیت یهودیان در ایران شده است. به عنوان مثال پس از مرگ خشایارشاه یهودیان ناچار به مهاجرت از شوش به همدان شدند.
از سوی دیگر استقرار حکومت‌های مذهبی در تاریخ ایران عامل موثری بر کیفیت زندگی یهودیان بوده است. به غیر از فشارهایی که یهودیان در زمان حکومت ساسانیان که دین رسمیِ حکومت در دوران آنان زرتشتی بود، تحمل کردند، پس از آن نیز فشارهای زیادی بر آنان وارد شد، (۲) در دوران اسلام، یهودیان نیز مانند زرتشتیان ایران برای ادامهٔ زندگی عادی خود با دشواری‌های بسیاری مواجه شدند. اگر چه تصورات منفی موجود در میان اعراب مسلمان از یهودیان، (۳) می‌توانست مشکلات یهودیان ایران را تشدید کند، اما این مسائل موجب ترک ایران توسط یهودیان نشد؛ شاید به دلیل آن‌که ایرانیان و یهودیان در طول تاریخ اسلام همواره به عنوان معارضان خلافت و حکومت اعراب شناخته می‌شدند و از این حیث اشتراکات فراوانی داشتند. علاوه بر این در دوران صدر اسلام یهودیان با پرداخت مالیات به رهبری سیاسی یهودیان که با عنوان «راس جالوت» شناخته می‌شد و مورد تایید دستگاه خلافت بود، توانستند در برابر تشدید مشکلات خود ایستادگی کنند. پرداخت به موقع مالیات از جانب یهودیان در طول تاریخ ایران همواره یکی از دلایل برخورداری نسبی آنان از امنیت بوده است. این مسئله علاوه بر دوران خلافت امویان و عباسیان، در زمان ساسانیان نیز کمک فراوانی به تامین امنیت یهودیان در ایران می‌کرد. شاید همین مسئله بود که تمایل یهودیان برای برخورداری از مشاغل معاملاتی و صنعتی را افزایش می‌داد و موجب مهاجرت آنان از روستا‌ها به شهر‌ها می‌شد.
این وضعیت در دوران غزنویان و سلجوقیان نیز ادامه داشت و برخی از یهودیان توانستند به مشاغل مهم دولتی در ایران دست یابند که خود نشانه‌ای از پذیرش تامین امنیت یهودیان توسط حکومت‌های وقت در ایران است. با حملهٔ مغولان و از میان رفتن مرزهای دینی و جغرافیاییِ فتح شده توسط مهاجمان، این فرصت برای یهودیان فراهم شد که با توجه به تجربیات و امکانات اقتصادی خود، مشارکت فعالانه‌تری در امور حکومتی ایران داشته باشند.
پس از این دوره و زمانی که با ظهور صفویان، مذهب تشیع به عنوان عامل هم‌گرایی ایرانیان توسط این سلسله به عنوان مذهب رسمی کشور برگزیده شد و دین دوباره در راس امور سیاسی کشور قرار گرفت، مشکلات یهودیان مجدداً آغاز شد (۴) و آزار و اذیت ایشان تا زمان فرا رسیدن حکومت نادر شاه افشار ادامه یافت. در این زمان آزار و اذیت یهودیان به حدی شدید بود که بسیاری از آنان را وادار به ترک ایران به مقصد امپراطوری عثمانی کرد. در آن زمان یهودیان اجازه نداشتند که در زمان بارش باران از منزل خارج شوند یا به شکل عادی در جامعه رفت و آمد کنند.
این وضعیت با روی کار آمدن سلسلهٔ قاجاریه نیز ادامه داشت (۵) و در این دوره بسیاری از یهودیان برای تغییر دین تحت فشار حکومت قرار گرفتند. در این زمان اکثر یهودیان در مشاغل مرتبط با تجارت و دلالی مشغول به کار بودند و از اقشار متمول جامعهٔ ایران محسوب می‌شدند. طبق آمارهای موجود جمعیت یهودیان ایران در اوایل قرن ۱۳ هجری خورشیدی در حدود ۴۵ هزار نفر بوده است. اما با انقراض سلسله‌ قاجاریه و استقرار حکومت رضاشاه، وضعیت یهودیان در ایران با بهبود نسبی مواجه شد. یکی از مهم‌ترین اقدامات در دوره‌ رضا شاه لغو قانونی بود که بر اساس آن یهودیان نجس شمرده می‌شدند و برای زندگی در محیط مسلمانان باید شرایط سخت و حقارت باری را تجربه می‌کردند. هم‌چنین او در یک اقدام دیگر تغییر دین اجباری یهودیان به اسلام را ممنوع اعلام کرد. برای اولین بار در همین دوره بود که آموزش زبان عبری و امکان برگزاری مراسم مذهبی و فعالیت‌های مذهبی آزاد شد، روزنامه‌ها و کتاب‌های یهودی و عبری چاپ شدند که البته این اقدامات، با متمایل شدن حکومت به آلمان نازی متوقف شد.
پس از کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق و روی کار آمدن محمدرضا شاه، یهودیان طلایی‌ترین دوران زندگی خود در ایران را تجربه کردند به گونه‌ای که در دهه‌ هفتاد میلادی بیش از ۹۰ درصد ایشان جزو اقشار مرفه کشور بودند. در سال ۱۳۵۷، دو عضو از ۱۸ عضو آکادمی علوم ایران، ۸۰ نفر از ۴ هزار استاد دانشگاه و ۶۰۰ نفر از ۱۰ هزار پزشک ایران یهودی بودند. قبل از وقوع انقلاب در ایران، حدود ۱۰۰ هزار نفر از جمعیت شهروندان را یهودیان تشکیل می‌دادند که این تعداد عموماً و به ترتیبِ جمعیت در شهرهای تهران، شیراز، کرمانشاه، اصفهان و همین‌طور شهرهای خوزستان، کاشان، تبریز و همدان زندگی می‌کردند.
اما عامل دیگری که زندگی یهودیان را در دوران پهلوی هم دچار کشمکش کرد، تشکیل دولت اسرائیل و مخالفت مراجع مسلمان با آن دولت بود که متعاقب آن احساسات ضد اسرائیلی با احساسات ضد یهودی عجین شد و مشکلاتی را برای آنان به وجود آورد.
کاهش شدید جمعیت یهودیان ایران
با پیروزی انقلاب اسلامی روند مهاجرت یهودیان شکلی گروهی و وسیع به خود گرفت، تا جایی که امروزه جمعیت یهودیان ایران از ۱۰۰ هزار نفر تا قبل از انقلاب، در حدود ۲۰ هزار نفر و یا حتی کمتر از آن تخمین زده می‌شود و بسیاری از یهودیان در طول این سال‌ها به کشورهایی مانند اسرائیل، امریکا و برخی از کشورهای اروپایی مهاجرت کرده‌اند. مسئله‌ای که می‌تواند تحت تاثیر مجموعه‌ای از دلائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قرار گرفته باشد. اکنون اکثر جمعیت یهودیان ایران در شهرهای تهران، شیراز، اصفهان، یزد، همدان و کرمانشاه زندگی می‌کنند.
مسئلهٔ اختلاف شدید و بنیادی حکومت اسلامی ایران و حکومت اسرائیل موجب آن شده که یهودیان ایران برای برقراری رابطه با هم‌کیشان خود که در سایر نقاط جهان زندگی می‌کنند، با دشواری‌های بسیاری روبه‌رو شوند، چرا که ایجاد هرگونه ظن نسبت به حمایت و رابطه‌ آنان با دولت اسرائیل می‌تواند امنیت آنان را به مخاطره اندازد.

منابع:
۱- لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، جلد۳، صفحهٔ ۱۹۲
۲- وحیدمنش، پروانه، حکایت یهود ایران در دوران باستان، وبسایت انجمن کلیمیان ایران، اسفندماه ۱۳۸۶
۳- انوری، مسطفی، یهود در صدر اسلام، راسخون، شهریورماه ۱۳۸۹
۴- خسروشاهی، سید هادی، ایران و رژیم صهیونیستی در دورهٔ پهلوی دوم، وبسایت سیدهادی خسروشاهی
۵- نقویان، حسین، یهودیان در سرزمین‌های اسلامی، فصلنامهٔ معرفت ادیان، شمارهٔ ۵

نویسنده: اسماعیل جلیلوند

تفکیک یا تبعیض جنسیتی!؟/ صبا واصفی








از زمانی که در ایران، مکتب‌خانه‌ها جای خود را به مدارس دادند و روحانیون که گردانندگان این مراکز بودند، یکی از پایگاه­های مهم خود را از دست رفته دیدند و روشنفکرانی در هیئتِ آموزگار جانشینشان شدند، نزاع تاریخی حوزه‌های علمیه با مدرنیسم و دانشگاه به مثابه­ی نهادی مدرن آغاز شد. روشنفکر ستیزی یکی از ویژگی­‌های اصلی حوزه‌های علمیه است و از آن‌جایی که روحانیون از بدو پیدایش دانشگاه، این نهاد مدرن را کارخانهٔ روشنفکرسازی می‌دانستند، بدیهی بود پس از پیروزی انقلاب ۵۷ که زمام امور را به دست گرفتند، اجازه ندهند دانشگاه به روند طبیعی خود ادامه دهد.
همزمان با انقلاب فرهنگی که چیزی جز تلاش برای از کار انداختن مغز این نهاد مدرن نبود، تفکیک جنسیتی عنوان پروژهٔ بلندمدتی‌ست که با جداسازی مدارس دخترانه و پسرانه آغاز شد و اجرای آن در دانشگاه، می‌رود تا این نهاد مدرن را بدل به یکی از زیر مجموعه‌های حوزه­ی علمیه کند. اخیراً نیز فاز تازه‌ای از جداسازی فضای تحصیلی-آموزشی تحت لوای تفکیک جنسیتی در سطحی گسترده آغاز شده تا حکومت اسلامی ایران بار دیگر با کنترل روابط جنسیتی، اقتدار نمادین خود را به نمایش بگذارد. جنگ دیرین اسلام‌گرایان با نهادهای مدرن و نزاع قدیمی حوزه با دانشگاه، بی‌شک پس از اجرای این طرح وارد مرحلهٔ تازه‌ای شده و اینک سنت‌گرایان موفق شده‌اند از بلند‌ترین خاک‌ریزی که پیش رو داشتند، گذشته؛ نهاد دانشگاه را نیز به دستگاه­های ایدئولوژیک نظام اضافه کنند.
بعد از گذشت سی و چند سال از روزی که آیت الله خمینی میخ حکومتی «تمامیت خواه» را در ایران کوبید و گفت: «اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم… قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و… چوبه‌های دار را در میدان‌های بزرگ برپا کرده بودیم… این زحمت‌ها پیش نمی‌آمد» (۱)؛ هم‌چنان رفتارهای تبعیض آمیز ادامه دارد که از نمونه‌­های اخیر آن می‌توان به جداسازی کتاب‌های درسی بر اساس جنسیت، محرم سازی برخی مدارس دخترانه به شیوهٔ ایجاد حیاط اندرونی، بریدن سر و سینهٔ مانکن‌های زن، ممنوعیت نشستن زنان در ردیفی از صندلی‌ها که پشت سر رانندهٔ اتوبوس قرار دارد، ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه و تصویب لایحهٔ حمایت از چند همسری اشاره کرد.
نیم نگاهی به تاریخ نشان می‌دهد که، روحانیت سنتی همیشه در حال جدال با تحصیل دختران بوده و گرچه بعد از انقلاب مشروطه در این جنگ شکست خورد و تا انقلاب ۵۷ به حاشیه رانده شد، اما با بازگشتِ بنیادگرایان دینی به صحنهٔ قدرت، روز به روز شاهد عقب نشینی بیشتر زنان در جامعه هستیم و اجرای برنامه‌های ارتجاعی، چون تفکیک جنسیتی که جز حبس خانگی زن هدف دیگری را دنبال نمی‌کند، آخرین فاز حملاتی‌ست که طی سی سال گذشته علیه آنان طراحی شده و بر آن است که زنان را در دانشگاه، این آخرین سنگر باقی مانده تا خانه، ایزوله کند. متاسفانه دانشگاه تنها جایی ست که زنان ایرانی می‌توانند در آن با جهان خارج در ارتباط باشند و حالا با دو شقه کردن آن، لااقل نیمی از امکاناتشان از بین رفته و به طور واقعی مورد هجوم قرار گرفته است. بی‌شک با اجرای کامل تفکیک جنسیتی یا‌‌ همان تبعیض جنسیتی، سطح علمی دانشجویان دختر پایین‌تر خواهد آمد.
در حال حاضر فضاهای آموزشی از فقدان استادان متخصص و کمبود امکانات آموزشی به شدت رنج می‌برد و اجرای طرح مذکور دامنه­ی این فقر علمی و امکاناتی را، گسترده‌تر خواهد کرد و بعید نیست که دختران دانشجو از همین امکانات محدود فعلی هم محروم شوند. با توجه بر سیطرهٔ فرهنگ مردانه بر بازار کار، زنان سهم اندکی در آن دارند و بی‌شک تحقق کامل طرح تفکیک جنسیتی همین آب باریکه را نیز از بین خواهد برد و سهم زنان از بازار کار کمتر و عدهٔ بیشتری از آنان خانه نشین خواهند شد.
نائب رئیس اول مجلس شورای اسلامی می‌گوید: «هم اکنون اگر کسی وارد خانهٔ ما شود حجابی میان او و خانوادهٔ ما نیست و مدارس ما باید بیرونی و اندرونی داشته باشند.» (۲) و این تقسیم جامعه به شکل اندرونی- بیرونی (یا‌‌ همان مردانه- زنانه) به چیزی جز تثبیت سروری مردان و ملزم کردن زنان به انجام کارهای ترمیمی و تکراری منجر نخواهد شد.
چندی پیش در راستای تکمیل پروژهٔ کنترل و تبعیض، محسن قرائتی رئیس ستاد اقامهٔ نماز کشور، خطاب به روسای دانشگاه‌ها گفت: «فضایی ایجاد کنید که ازدواج دانشجویی آسان و ازدواج موقت راه اندازی شود و در دانشگاه‌ها فضایی ایجاد کنید که دختر‌ها و پسر‌ها از هم جدا شوند تا چندین میلیون گناه کم ­شود.» (۳)
طی سال‌های گذشته جنبش برابری جنسیتی، در دانشگاه‌ها بسیار فعال بوده و بی‌شک اجرای طرح تفکیک آن را از درون خالی خواهد کرد و با جداسازی دانشجویان دختر و پسر، اتحادی که بعدِ سال‌ها حاصل شده از بین خواهد رفت و دیگر همکاریِ مشترکی در کار نخواهد بود. به عبارت دیگر تفکیک جنسیتی نام اسلامی شدهٔ‌‌ همان تبعیض جنسیتی است که ذهن و زبان طبقهٔ جنسی بی‌قدرت را از خلاقیت منع و در حجاب کرده است.
منابع:
۱- سخنرانی روح الله خمینى در ۲۷ مردادماه ۱۳۵۸، مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
۲- سخنرانی محمد حسن ابوترابی فرد، ۱۷ اسفندماه ۱۳۸۷، جام‌جم
۳- سخنرانی محسن قرائتی، ۲۰ شهریور ماه۱۳۹۱ همشهری آنلاین

نویسنده: صبا واصفی

نگاهی به پدیده‎ی یهودی ستیزی در ایران/ جورج هارونیان








توضیح: این نوشتار صرفاً معرفی ‌موضوع از سوی یک فعال اجتماعی یهودی ایرانی است. برای بحث مفصل این مبحث احتیاج به مقالات و حتی کتب متعدد می‌باشد.
یکی ‌از بازده‌های قابل توجه از تغییر حکومت در ایران در طی‌این سی‌و اندی سال، این بوده که ایرانیان به صورت اهم و روشنفکران و سیاسیون به صورت اخص وادار گردیدند که دیدگاه و باورهای خود را بار دیگر مورد مرور و پرسش قرار بدهند. تاریخ معاصر و حتی گذشتهٔ ایران می‌باید بازنگری بشود و اعتقاداتی که هیچ‌گاه مورد سوال قرار نگرفته‌اند، بار دیگر مورد بررسی‌جدی قرار بگیرند. به هر حال یک جامعهٔ پویا و پیشرو می‌باید که از خود انتقاد کند و اگر این انتقاد وارد باشد، در مقام بهینه نمودن خود برخاسته است.
از تابو‌هایی‌که بر خلاف جوامع غربی درباره‎‌ی آن کمتر در ایران به صورت باز بحث شده، مسئلهٔ یهودی ستیزی است. مقوله‌ای که به خاطر حضور تاریخی و طولانی یهودیان در ایران و مسئلهٔ روابط ایران و اسرائیل در عصر حاضر، ابعاد گسترده‌ای دارد و لازم است علاقمندان به ایران دموکرات دربارهٔ آن بدانند و بگوید و بشنوند.
از دید نگارندهٔ این سطور، جامعهٔ یهودیان ایرانی خصوصاً آنانی‌ که خارج نشین هستنند و می‌توانستد آزاد‌تر سخن بگویند، باید با چنین مقوله‌ای قاطعانه‌تر برخورد می‌نمودند. شاید ملاحظات تاریخی در برنینگیختن دولتمردان ایران که همواره از جامعهٔ آسیب پذیر ما به عنوان یک حربهٔ تبلیغاتی استفاده کرده‌اند و در گذشته نیز از وارد کردن ضربات به آن‌ها ابائی نداشته‌اند، از دلایل عمدهٔ این کوتاهی بوده است.
به این نکته نیز لازم است در آغاز اشاره شود که، هستند در میان روشنفکران ایران که همواره منکر وجود «آنتی‌سمی‌تیزم» در میان دولتمردان ایرانی می‌باشند و آن‌را یک پدیدهٔ صرفاً غربی مختص جوامع مسیحی ‌می‌دانند. این ادعا بر مبنای نادیده گرفتن واقعیات جامعهٔ ایرانی و تاریخ گذشتهٔ آن می‌باشد. مسلماً تفاوت‌هایی‌میان روال یهودستیزی در ایران و اروپا وجود دارد ولی نمی‌توان منکر وجود این بیماری اجتماعی بود.
تعریف یهود ستیزی
یهود ستیزی به معنای‌ اذیت و آزار و تبلیغات دروغین و ناعادلانه بر علیه یهودیان، صرفاً به دلیل دین آنان است.
بدون شک ظهور و نفوذ اسلام به عنوان فرهنگ غالب در جامعهٔ ایران، خصوصاً پس از احراز قدرت توسط صفویان و به رسمیت شناختن مذهب شیعهٔ اثنی عشری به عنوان دین رسمی‌کشور، نقطهٔ عطفی در موقعیت یهودیان ایران می‌باشد؛ گرچه قبل از قدرت گرفتن شاه اسماعیل و از میان بردن مخالفین، شواهدی از بدرفتاری بر ضد یهودیان بوده است، ولی‌در این زمان است که فتوای روحانیون شیعه در گوشه و کنار ایران بر علیه غیر مسلمانان اعلام می‌شود و برای کافر جزیه تعیین می‌گردد و قوانین دیه و قصاص نیز، ریشه از این دوران دارند. در این دوران، کسانی‌ که پیامبر اسلام را به عنوان رسول خدا نپذیرفته بودند، دشمن اسلام شمرده شدند که می‌باید تحت پرچم اسلام زندگی‌نمایند؛ تبلیغات منفی در ایران آغاز شد، رواج گفتارهای کذبی چون اجازهٔ حضور ندادن به یهودیان در اماکن عمومی در روزهای بارانی به زعم نجس بودن آنان در این دوران پدیدار شد و دیگر فتاوی علما که بعد‌ها با اشاره به احادیث اسلامی، موقعیت یهودی و دیگر غیر مسلمانان را در جامعهٔ اسلامی تعیین می‌نمود. (رجوع کنید به درد اهل ذمه، تالیف یوسف شریفی)
بخشی از روحانیون شیعه که همواره یک مرکز قدرت سیاسی و اجتماعی در میان ایرانیان در تقابل با دولت مرکزی یا محلی بوده‌اند، محدود کردن یهودیان را در فهرست دستورات خود به طرفدارانشان داشته‌اند. از اسناد مهم در دوران قاجار و در راستای درک بهتر اوضاع ایران، سفر نامه‌های جهانگردان اروپایی ست که مشاهدات خود را از حال و احوال ایرانیان نگاشته‌اند. در این یادداشت‌ها یهودیان ایران در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی به عنوان ضعیف‌‌ترین قشر اجتماعی آن زمان بر شمرده شده‌اند. در همین دوران گزارشات نمایندگان دولی مانند انگلیس، روسیه و یا عثمانی و آلمان و یا خاطرات دست اندرکاران امور سیاسی ایران این واقعیت را تایید می‌کند.
رمان «جهود کشان» که به عنوان قدیمی‌‌ترین رمان فارسی ‌محسوب می‌گردد و نسخهٔ دست خطی ‌آن، در کتابخانهٔ مرعشی قم یافت شده و دوران قبل از وقوع مشروطیت را ترسیم می‌کند، به تفصیل رفتار ناهنجار با یهودیان، چه از سوی مقامات دولتی و یا روحانیون را، نشان می‌دهد؛ از جمله چگونگی برنامه ریزی برای تشویق توده‌های ناآگاه برای حمله به محلهٔ یهودیان، چپاول خانهٔ آن‌ها و تصاحب دختران و زنانشان.
شاید مشهور‌ترین نمونهٔ رسوخ یهود ستیزی در فرهنگ مذهبی ‌و در نتیجه فرهنگ سیاسی ایران را بتوان در خطابهٔ معروف آقای خمینی در خرداد ۱۳۴۲ یافت. وی در اعتراض به محمد رضا شاه، از او می‌پرسد: «مگر شما یهودی هستید؟» یعنی‌چون یهودی هستید دارید این گرفتاری‌ها را برای مردم ایران ایجاد می‌کنید. همینطور از یاد نبریم که همین چند سال، در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد، فردی به دلیل درگیری‌های درون جناجی و صرفاً جهت مطرح نمودن خویش در میان طیف اصلاح طلب، مسئلهٔ واهی «یهود الاصل» بودن احمدی‌نژاد را مطرح نمود. تو گویی از میان تمام ضرر و زیانی که چه از نظر اقتصادی و یا سیاسی و یا آزادی‌های مدنی احمدی‌نژاد به ملت ایران زد، یهودی الاصل بودن اوست که این مسائل‌را باعث شده است.
امروزه سخنان به غایت ضد یهودی به سادگی‌ ‌از سوی بسیاری از مسئولین جمهوری اسلامی مطرح می‌گردد، سریال‌های تلویزیونی در سیمای جمهوری اسلامی که در راستای ضدیت با یهودیان ساخته می‌شوند، دیگر اتفاقی نیست و در بسیاری دفعات تکرار گردیده؛ و با یک پوزش توخالی و گاهی اوقات هم هیچ، مسئله فیصله داده شده است.
آن‌چه که قابل ذکر است، تغییر روبنایی در یهود ستیزی ایرانی است؛ به این معنا که اگر در فرهنگ غالب اسلامی، یهودی مانند دیگر کفار می‌باید دشواری‌هایی را متحمل شود و جزیه بپردازد، حال با تاثیرات یهودستیزی اروپایی در ایران، ما شاهد فرم دیگری از یهود ستیزی می‌باشیم و آن نشان دادن تصویری وارونه و کذب از هم وطنانمان است به عنوان موجوداتی توطئه‌گر و مال دوست که نقشهٔ کنترل جهان را در سر دارند؛ او اصولاً امپریالیسم و سیاست جهان‌خوارگی را هدایت می‌کند و برای تصاحب ثروت مردم جهان سوم، جنگ‌ها و بحران‌ها به راه می‌اندازد،‌‌ همان یهودی که می‌باید برای زندگی در این کشور صدایش درنیاید و برای «ماندن» محدودیت‌ها را بپذیرد، حال تغییر حالت داده و تمام جهان غرب و سیاست مداران و سیستم بانکی و فرهنگی آن‌را با دسیسه‌ای خاص و پوشیده در واقع حاکمیت می‌کند. چاپ و پخش وسیع کتاب سراسر دروغ «پروتکل‌های مشایخ صهیون» توسط جمهوری اسلامی را در همین راستا باید دید. کتابی که سال‌هاست جعلیت آن ثابت گردیده و زمانی از روسیهٔ تزاری و سپس توسط ضد یهودیانی مانند هنری فورد و آدولف هیتلر مورد استفاده قرار گرفت، حال جای خود را در ایران جمهوری اسلامی یافته است.
نمونهٔ دیگر از رسوخ افکار و در نتیجه رفتار یهودستیزانهٔ دولتی و یا نیمه دولتی، تبلیغات دربارهٔ مقبرهٔ تاریخی «استر و مردخای» در همدان است. این محل که حاکی از حضور طولانی یهودیان و رابطهٔ نزدیک آنان با ایرانیان است و طبق نوشتارهای تاریخی، گویای آن روابط است، با سو استفادهٔ برخی از فرصت طلبان به مثابهٔ «دشمنی یهود با ایرانیان» مورد معرفی و تبلیغ قرار گرفته؛ تا آن‌جا که گروهی را برانگیخته و نسبت به خرابی آن محل که یکی از میراث تاریخی است، اقدام کنند.
در ایران، آن‌چه که موجب شده، هزاران تن از اینجامعه تن به مهاجرت ندهند، عشق بی‌اندازه به ایران و ایرانیان و عزتمندی ایران است که شاید هرگز شایان توجه نبوده و امید است که در آینده مورد توجه قرار بگیرد. یهودیان ایرانی از قدیمی‌ترین، قانون مدار‌ترین، و ایران دوست‌ترین دگرکیشان می‌باشند و خوب است اجازه داده شود در صلح و آرامش زندگی کنند. مسئلهٔ یهودیان در ایران، جدا از جویان برقراری دموکراسی و احترام به حقوق کلیهٔ افراد نیست. هنگامی که روا داری و تحمل دگراندیشان به عنوان روال حاکم در جامعه‌ای باشد، آن‌گاه حذف هرگونه دگر ستیزی و برقراری تفاهم میان آحاد ملت، امکان پذیر خواهد شد.

نویسنده: جورج هارونیان

دست‌کم یک متهم به قتل در کرمانشاه اعدام شد







سپیده دم سه‌شنبه دست‌کم یک زندانی متهم به قتل در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه اعدام شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سحرگاه روز سه شنبه ۵ آذر ماه احدالله محمودی زندانی ۴۵ ساله متهم به قتل عمد در زندان مرکزی کرمانشاه از طریق چوبه دار اعدام شد.
احدالله محمودی بیش از ۴ سال پیش به اتهام قتل عمد بازداشت و در دادگاه به قصاص نفس (اعدام) محکوم شده بود.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: "از آنجایی که اسامی اعدام‌های مرتبط با قصاص از سوی هیچ مسئول یا رسانه‌ای اعلام نمی‌شود اخبار گوناگون و تایید نشده‌ای مبنی بر اینکه همراه این فرد تعداد دیگری نیز اعدام شده است در بین مردم شنیده می‌شود."

هجوم ماموران امنیتی به یکی از کلاس‌های دانشگاه بهاییان







ماموران امنیتی به کلاس درس دانشجویان بهایی محروم از تحصیل در کرج حمله کرده و از دانشجویان تعهد گرفتند دیگر در کلاس‌ها شرکت نکنند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بعد از ظهر روز گذشته چهارشنبه ۶ آذر ماه ماموران امنیتی به منزل یک شهروند بهایی در مهرشهر کرج به‌نام «شمیم شبرو» که در آن برای دانشجویان محروم از تحصیل بهایی کلاس درس برگزار می‌شد حمله کردند.
دانشجویان حاضر در کلاس که همگی بدلیل اعتقاد به دیانت بهایی از تحصیل محروم شده‌اند برای دوره کاردانی سال ۹۲ بصورت مخفیانه مشغول به تحصیل بودند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «کلاس ما از ساعت ۱۲ ظهر تا ۳ بعد از ظهر بود و معین آبادی قرار بود برای ما تدریس کند. ماموران کمی پس از شروع کلاس با حکم قضایی بصورت وحشیانه‌ای وارد منزل شدند و پس از تفتیش بدنی تمام موبایل‌ها را ضبط نمودند.»
وی در ادامه گفت: «از ابتدا مامورین در حال فیلم برداری بودند و از همه دانشجویان عکس تکی و مشخصات گرفتند. مامورین همچنین از برخی تعهد گرفتند که دیگر در کلاس‌های مجازی شرکت نکنند. مامورین همچنین به ما گفتند که روز شنبه برای احضار به دادگاه با شما تماس خواهیم گرفت.»
این منبع در جواب این سئوال که هم‌اکنون چند دانشجوی محروم از تحصیل بهایی در ایران وجود دارد گفت: «این رقم را نمی‌توان به سادگی بیان کرد، ولی چیزی بیش از ۱۵۰۰ دانشجویی محروم از تحصیل بهایی در کشور وجود دارد و علی‌رغم سخنان آقای روحانی مبنی بر نبود دانشجوی محروم از تحصیل متاسفانه در کنکور سال جاری نیز بهاییان از شرکت در دانشگاه محروم شدند.»

مهدی کروبی تحت عمل جراحی قرار گرفت








 مهدی کروبی طی روزهای گذشته تحت عمل جراحی قرار گرفته است.
به گزارش سحام٬ محمد حسین کروبی با اعلام این خبر گفته که هفته گذشته مقامات امنیتی در پی عود کردن دیسک کمر و نیز آرتروز زانو و همچنین اختلالات شدید گوارشی آقای کروبی و بنا به تشخیص پزشک وزارت اطلاعات٬ ایشان را به بیمارستان لاله تهران منتقل می‌کنند.
این چندمین باری است که طی هفته‌های اخیر آقای کروبی برای درمان به این بیمارستان منتقل شده است.
آقای کروبی سه روز پیش تحت عمل جراحی زانو قرار می‌گیرد. فرزند ارشد مهدی کروبی گفته که ماموران امنیتی پدرش را مجددا پس از عمل و طی دوران نقاحت به ساختمان امن وزارت اطلاعات منتقل نموده‌اند.
روز جمعه هفته گذشته بود که احمد جنتی در اظهاراتی گفته بود که آقایان کروبی و موسوی در منزل شخصیشان در حصر هستند.
محمدحسین کروبی به این بخش از اظهارات جنتی نیز واکنش نشان داده و درحالیکه وی را دروغگو خطاب کرده افزوده که همگان به خوبی می‌دانند که آقای کروبی مدت هاست که در ساختمان امن وزارت اطلاعات در حبس و حصر است و نه در منزل شخصیشان.
علی مطهری هم چند روز پیش به اظهارت احمد جنتی واکنش نشان داده بود و از وی خواسته بود برای یک هفته این حصر را تجربه کند.
مهدی کروبی طی ماه‌های اول حبس در منزل شخصی‌اش در حصر بود. پس از آن برای چند هفته به ساختمان دیگری در خیابان ورزنده٬ جنب ورزشگاه شهید شیرودی (امجدیه) منتقل شد. لیکن از آن زمان تا کنون ایشان را به ساختمان امن وزارت اطلاعات در حاشیه اتوبان صدر منتقل نموده‌اند.
خانواده کروبی بار‌ها تاکید کرده‌اند که شرایط آقای کروبی چیزی فرا‌تر از یک حصر خانگی است.
محمدحسین کروبی در بخش دیگری از یادداشت خود می‌نویسد که شرایط حبس باعث بروز عوارضی همچون کمبود شدید ویتامین دی در بدن پدرش شده است. مهدی کروبی در پی عدم دسترسی هزار روزه به نور مستقیم آفتاب٬ دچار پوکی استخوان شده.
شیشه‌های ساختمان محل حبس و حصرمهدی کروبی با صفحاتی تیره پوشانده و عملا از ورود نور خورشید به داخل ساختمان جلوگیری به عمل آمده.
فرزند آقای کروبی افزوده که بنا به دستور پزشکان٬ برای جلوگیری از پیشرفت بیماری این زندانی سیاسی و طی مراحل درمان٬ باید وی به صورت مستمر از آبدرمانی٬ فیزیوتراپی و نور مستقیم آفتاب بهره‌مند گردد.
شرایط حبس و حصر آقایان کروبی و موسوی و خانم رهنورد چیزی فرا‌تر از یک حصر خانگی است و حتی در این مدت حقوق اولیه یک زندانی نیز از ایشان دریغ شده است.
طی هزار روز گذشته بسیاری از نهادها٬ احزاب و شخصیت‌ها این حبس و حصر را غیرقانونی و غیرشرعی دانسته و از حکومت خواسته‌اند که به این امر پایان دهد.
حسین کروبی عکسی هم از دیدار خود با پدرش که پس از چهارماه انجام شده منتشر نموده و گفته که این عکس مربوط به قبل از عمل و با وجود محدودیت‌های اعمال شده از سوی نیروهای امنیتی٬ گرفته شده است.
به گزارش سحام٬ متن کامل این یادداشت فرزند ارشد مهدی کروبی بدین شرح است:
علیرغم اینکه احمد جنتی امام جمعه دروغگوی تهران گفته که رهبران جنبش مورد رافت اسلامی قرار گرفتند و در حالیکه حکمشان اعدام بود در منزل خودشان زندگی می‌کنند و…٬ لیکن همگان به خوبی می‌دانند که آقای کروبی از اردیبهشت سال ۹۰یعنی از‌‌ همان ماه‌های اول٬ در مکانی به جز منزل شخصیشان در حبس و حصر به سر می‌برند. ساختمان امن وزارت اطلاعات مکانی است که پدرم طی دو سال گذشته در آن محصور بوده است.
در همین راستا ازهفته گذشته من نیز مورد رافت اسلامی قرار گرفتم و پدرم را که ۷ روز پیش به بیمارستان لاله منتقل شده بود موفق شدم پس از ۴ ماه ملاقات کنم٬ البته با حضور مامورین امنیتی!
گویا قسمت ما این است که فقط زمانی پدرم در بیمارستان بستری می‌شوند می‌توانم با ایشان ملاقات کنم.
آقای کروبی بدنبال عود کردن دیسک کمرشان و نیز آرتروز زانو متاسفانه دچار اختلالات شدید گوارشی می‌شوند بطوری که تا چندین روزدچار حالت تهوع بودند ودر ‌‌نهایت با نظر پزشک وزارت اطلاعات به بیمارستان لاله منتقل می‌شوند و مدت ۷ شب در آنجا بستری و مورد درمان و عمل جراحی زانو قرار گرفتند وامروز پنج شنبه پدرم را پس ازترخیص مجددا به‌‌ همان ساختمان وزارت اطلاعات منتقل کردند.
نکته قابل توجه و تاسف برانگیز این است که شرایط حبس ایشان تاثیر بسیارمنفی بر شرایط سلامت جسمی ایشان گذاشته٬ به طوریکه به عنوان نمونه ویتامین D ایشان طبق آزمایشات انجام شده یک دهم حالت نرمال آن است و عملا این کمبود ویتامین باعث بروزشدید پوکی استخوان شده است.
پزشکان تاکید کرده‌اند که برای جلوگیری از بد‌تر شدن وضعیت جسمی ایشان و نیز مراحل درمانی٬ آقای کروبی در کنار آبدرمانی و فیزیوتراپی باید از نور مستقیم آفتاب نیز استفاده نماید. که امیدواریم مسئولان مربوطه به توصیه پزشکان عمل نموده و تمامی شرایط درمان را برای پدرم فراهم نمایند. متاسفانه وضعیت جسمی ایشان بدلیل فضای نامناسب محل نگهداری آسیب دیده ولی در مقابل٬‌ روحیه و اراده ایشان نه تنها با روزهایی که دوشادوش مردم در تظاهرات‌های اعتراضی شرکت داشتن و حتی دو بار تا مرز شهادت نیز پیش رفته بودند٬ هیچ تفاوتی نکرده٬ بلکه مصمم‌تر و قوی‌تر هم شده. در اینجا لازم می‌دانم به احمد جنتی متذکر بشوم «تویی که آقایان کروبی و موسوی را روسیاه خواندی فراموشت نشود که روسیاه خودت هستی که بنا به نقل قول یکی از بزرگان٬ شما مورد لعن و نفرین پدرتان بودید تا آنجا که آن مرحوم وصیت نموده بود که در تشییع جنازه‌اش نیز حضور نیابید٬ بماند که حتی فرزند خلفتان هم از شما تبری می‌جوید.»
در پایان من نیز لازم دیدم به نوبه خودم از ریاست محترم بیمارستان لاله٬ دکتر احمدی وکادر پرستاری و پزشکی علی الخصوص آقایان دکتر دریانی و دکتر طهماسبی کمال سپاسگذاری را دارم.

دستگیری هشت نفر به جرم توهین به مقدسات دینی







 دادستان عمومی و انقلاب رفسنجان از شناسایی و دستگیری ۸ نفر که با استفاده از فضای مجازی مطالبی «توهین آمیز علیه مقدسات» منتشر کرده بودند، خبر داد.
به گزارش سایت دادگستری کل استان کرمان، حسین رئیسی‌نژاد افزود: "توهین به مقدسات دینی و ارزش‌های اسلامی، به سخره گرفتن اعتقادات مردم و درج مطالبی در توهین به پیامبر مکرم اسلام و ائمه طاهرین و انکار خدا از جمله مطالب منتشر شده این افراد است."
وی اظهار داشت: "از آنجا که این کار، باعث ایجاد نارضایتی و دل نگرانی در بین مردم شده بود، پیگیری موضوع در دستور کار قرار گرفت و با تلاش و رصد اطلاعاتی سربازان گمنان امام زمان، ۸ نفر در این رابطه شناسایی و دستگیر شدند."
دادستان رفسنجان خاطر نشان کرد: "این عده با انجام مراحل تحقیقات اولیه با صدور قرار بازداشت موقت به زندان معرفی شدند."

تداوم اعتصاب غذای زندانیان اعدامی قزل حصار







 شش تن از زندانیان عقیدتی محبوس در زندان قزل‌حصار وارد بیست و پنجمین روز اعتصاب خود شدند و اعتصاب دست کم ۱۸۰۰ زندانی در واحد دو، برای روز سوم ادامه داشت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از روز دوشنبه، ۴ آذر ماه و در پی انتقال ۱۱ زندانی از واحد دو زندان قزل‌حصار جهت اجرای حکم اعدام، دست‌کم ۱۸۰۰ تن از زندانیان این واحد دست به اعتصاب غذا زدند.
این اعتصاب غذا برای سومین روز پیاپی ادامه داشت و زندانیان در اعتراض به احکام اعدام ناعادلانهٔ خود، از خوردن غذا امتناع کردند.
این موضوع باعث ایجاد جو امنیتی شدید در زندان و حضور گارد ضد شورش و تیربار در برجک‌های زندان قزل‌حصار شده است.
این در حالیست که در بند خدمات این زندان نیز، شش تن از زندانیان عقیدتی اهل سنت محکوم به اعدام، دست به اعتصاب غذا زده و وارد ۲۵ مین روز از اعتصاب خود شدند.
حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی، جهانگیر دهقانی، صدیق محمدی و سیدهادی حسینی که در اعتراض به حکم اعدامشان و مسائل صنفی خود دست به اعتصاب زده‌اند، شرایط جسمی نگران کننده‌ای دارند.
یک منبع مطلع از داخل زندان قزل‌حصار به گزارشگر هرانا گفت: "سید هادی حسینی که به بیماری صرع مبتلاست، طی روزهای اخیر دو بار تشنج کرده و دوستانش به علت ضعف ناشی از اعتصاب نمی‌توانند کمکی به وی بکنند. زندانیان عادی نیز در این بند از هرگونه ارتباط با زندانیان اهل سنت منع شده‌اند و از آن‌رو که پیش‌تر به علت کمک به زندانیان اهل سنت یکی از زندانیان بشدت ضرب و شتم شده بود، هیچ زندانی‌ای سمت ایشان نمی‌رود."
وی در ادامه گفت: "حامد احمدی و جمشید دهقانی از بین این شش نفر در شرایط سخت تری بسر می‌برند و تاکنون چندین بار به علت افت فشار خون از هوش رفته‌اند."
این زندانی در ادامه بیان داشت: "خانواده این شش زندانی اهل سنت برای مجلس شورای اسلامی، دفتر سید علی خامنه‌ای، دفتر حسن روحانی، دفتر رئیس قوه قضائیه و دفتر دادستانی، محسنی اژه‌ای نامه فرستاده و خواهان لغو حکم اعدام عزیزانشان شده‌اند و خواسته‌اند ایشان در دادگاهی علنی و عادلانه تجدید محاکمه شوند؛ ولی با وجود گذشت یک ماه هیچ یک از این مراجع پاسخی به این نامه‌ها نداده‌اند."
این منبع در پایان در مورد شرایط زندان قزل‌حصار گفت: "برخی از واحدهای زندان قزل‌حصار چندین روز است که آب گرم ندارد و زندانیان نمی‌توانند از سرویس حمام استفاده کنند."