۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

نامه سرگشاده به حقوقدان‌ها و حقوق بان‌ها و حقوق خوانهای کشور







محمد بنازاده امیرخیزی زندانی سیاسی مسن در سالن ۱۲ زندان رجایی شهر کرج و از بازاریان سرشناس تهران طی نامه ای در مورد قانون مجازات اسلامی جدید می‌نویسد: "علیرغم صراحت مواد قانونی فوق و هدف نهایی قانونگذار قانون جدید مجازات اسلامی دایر به جرم زدایی و حبس زدایی، قوه قضائیّه که باید معیار و شاخص ممتاز در لوای قانون باشد تسلیم قانون نشده و به قانون شکنی ادامه می‌دهد."
متن کامل این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را در زیر می‌خوانید:
موضوع: استعلام برای تعیین تکلیف کسانیکه طبق ماده ۱۸۶ قانون قدیم به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق غیر عادلانه محاکمه و محکوم گردیده‌اند و تطبیق وضعیت آن‌ها با قانون مجازات اسلامی جدید (ماده ۱۸۶ در مبحث محاربه گنجانده شده بود)
ماده ۱۸۶ قانون قدیم: هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آن به قیمت تمام اعضا و هوادران آنکه موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را می‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش مؤثر دارند، محاربند، اگرچه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند.
در قانون جدید مجازات اسلامی در فصل هشتم ماده ۲۷۹ محاربه را چنین توضیح می‌دهد: محاربه عبارت است از کشیدن سلاح به قصد جان، مال، یا ناموس مردم یا ارعاب آنهاست، به نحوی که موجب نا‌امنی در محیط گردد. هرگاه کسی با انگیزه شخصی به سوی یک یا چند شخص خاص سلاح بکشد و عمل او جنبه عمومی نداشته باشد و نیز کسیکه به روی مردم سلاح بکشد ولی در اثر ناتوانی موجب سلب امنیت نشود محارب محسوب نمی‌شود.
ملاحظه می‌فرمایید که اصلا ماده ۱۸۶ قانون قدیم، اعم از هواداری و عضویت در گروههای محارب فسخ شده و اسمی از آن‌ها در میان نیست و حالا برمیگردیم به مواد دیگری از قانون جدید:
۱- هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است جرم محسوب می‌شود (ماده ۲ قانون جدید)
۲- اگر رفتاری در گذشته جرم بوده و به موجب قانون لاحق جرم شناخته نشود، حکم قطعی اجرا نمی‌شود و اگر در حال اجرا باشد اجرای آن متوقف می‌شود (ماده ۱۰ بند الف‌‌ همان قانون)
۳- نسخ قانون تعقیب و اجرای مجازات را موقوف می‌کند (ماده ۹۹‌‌ همان قانون)
۴- هرگاه وقوع جرم یا برخی از شرایط آن و یا هر یک از شرایط مسئولیت کیفری مورد شبهه قرار گیرد و دلیلی بر نفی آن یافت نشود حسب مورد جرم یا شرط مذکور ثابت نمی‌شود. (ماده ۱۲۰‌‌ همان قانون)
۵- کلیه قوانین و مقررات مغایر با این قانون فسخ می‌گردد. (ماده ۷۲۸‌‌ همان قانون)
۶- قوانینی که عنوان مجرمانه عملی را حذف می‌کند لازم الاجرا است. (از قوانین مخفف)
۷- قاعده فقهی (قبح عقاب بلا بیان) که‌‌ همان قانونی بودن جرم‌ها و مجازات‌ها می‌باشد (قانون فعلی هواداری را جرم ندانسته است) از لفظ هواداری اصلا استفاده نشده.
۸- اصل برائت و تفسیر مضیق و تفسیر به نفع متهم و ممنوعیت قیاس در جزائیات.
۹- نص صریح قانونی، جای اجتهاد باقی نمی‌گذارد تا تفسیری خلاف قانون صورت پذیرد.
۱۰- اصل ۱۶۹ قانون اساسی و ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی جدید صراحت دارد که:
هیچ فعلی یا ترک فعلی باستناد قانونی که بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمی‌شود، و باستناد همین دو مورد موضوع بغی نیز نمی‌تواند در جرم منتسب فوق دخیل شود چون در قانون قدیم بغی وجود نداشته و در قانون جدید در موارد ۲۸۶ و ۲۸۷ و ۲۸۸ گنجانده و تعریف شده است لذا عطف به ماسبق نمی‌شود و حال به اظهار نظر معاون دادستان و دایار ناظر بر زندانیان سیاسی و عقیدتی که روز دوشنبه ۱۹ / ۰۶ / ۹۲ در مذاکره حضوری با زندانیان سیاسی فرمودند دقت کنید:
مواد قانونی فوق به درد استادان دانشکده حقوق و دانشجویان رشته حقوقی و چند نفری از وکلا و حقوقدانانی که در زندان هستند می‌خورد این موارد به درد ما نمی‌خورد (مواد ۹گانهٔ بالا) و برای ما قابل اجرا نیست.
زندانیان سیاسی نسبت به بی‌تفاوتی قوه قضائیّه و دادستانی نگران عدم اجرای قانون و سلیقه‌ای برخورد کردن با آن می‌باشند و حتی اگر ابهامی در تفسیر قانون وجود داشته باشد اصل برائت و تفسیر به نفع متهم تکلیف مجریان را روشن می‌کند. لازم به یاد آوری است که اصولا مسئولین قوانین مصوب را گویا قبول ندارند چرا که آقای نصیر‌پور دادیار اجرای احکام اوین نیز چندی قبل در مقابل مستندات فوق گفته بودند این‌ها قانون شماست، شما قانون خود را دارید و ما هم قانون خود را (هر دو مطلب آقای خدا بخشی و نصیر‌پور نقل به مضمون ذکر شده)
علیرغم صراحت مواد قانونی فوق و هدف نهایی قانونگذار قانون جدید مجازات اسلامی دایر به جرم زدایی و حبس زدایی، قوه قضائیّه که باید معیار و شاخص ممتاز در لوای قانون باشد تسلیم قانون نشده و به قانون شکنی ادامه می‌دهد. چنانچه متهمین سیاسی و عقیدتی نیز با همین جرم انگاری و توهم، بدون ارتکاب جرم به زندان افتاده‌اند حال از خانواده بزرگ حقوقدان‌ها می‌خواهم با تحلیل حقوقی نسبت به مواد فوق تا حد امکان مانع قانون شکنی قوه قضائیّه گردند.

درخواست استادان دانشگاه علامه: کمیته حقیقت یاب تشکیل شود







 جمعی از اساتید دانشگاه علامه با نگارش یک نامه خطاب به سرپرست وزارت علوم از وی درخواست کرده‌اند تا کمیته حقیقت یابی برای بررسی هتک حرمت دانشجویان و اساتید این دانشگاه تشکیل شود.
متن نامه اعتراضی ده‌ها استاد دانشگاه علامه به موج تخریب‌ها به این شرح است:
جناب آقای دکتر جعفرتوفیقی
سرپرست محترم وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
با سلام و احترام، همانطور که مستحضر هستید در روزهای اخیر مطالبی ناروا در برخی مطبوعات، خبرگزاری‌ها، سایت‌ها و حتی شبکه خبر صدا و سیما به نحو جانبدارانه‌ای انتشار یافته است که طی آن بطور تعمیم یافته اعضای هیئت علمی، دانشجویان و نهاد شریف دانشگاه علامه طباطبایی مورد هتک حرمت واقع شده‌اند؛ به گونه‌ای که هر کس کوچک‌ترین علقه و رابطه‌ای با دین، اخلاق و دانشگاه داشته باشد، نمی‌تواند از چنین ادبیاتی در توصیف وضعیت تنها دانشگاه تخصصی علوم انسانی ایران که مزین به نام استاد بزرگ قرآن و اخلاق، حضرت علامه طباطبایی است، استفاده کند.
ما، امضاکنندگان ذیل، جمعی از اعضای هیات علمی خانواده بزرگ دانشگاه علامه طباطبائی، این اظهارات موهن را به شدت محکوم نموده و خواهان عذرخواهی از استادان، کارمندان و دانشجویان این دانشگاه و تشکیل کمیته حقیقت یاب و رسیدگی به این اظهارات و نیز بررسی عملکرد هشت ساله گذشته هستیم.
اسامی اساتید امضا کننده نامه:
دکتر علی اکبر احمدی
دکتر معصومه احمدی
دکتر داوود اسپرهم
دکتر فرزاد اسکندری
دکتر حسین اسکندری
دکتر محمد رضا اصغری اسکویی
دکتر حوران اکبرزاده
دکتر زهره اله دادی
دستجردی
دکتر امرالله امینی
دکتر سعیده امینی
دکتر اردشیر انتظاری
دکتر سعید انواری
دکتر اورنگ ایزدی
دکتر عباس آریا
دکتر حمید آماده
دکتر حمید رضا آیت اللهی
دکتر خلیل باستان
دکتر محمد بامنی مقدم
دکتر علی اصغر بانویی
دکتر لطفعلی بخشی
دکتر حمید رضا برادران شرکاء
دکتر مهدخت بروجردی علوی
دکتر محمد مهدی بهکیش
دکتر محمد حسین بیات
دکتر مجمد رضا پاسبان
دکتر سهیلا پروین
دکتر محمد حسین پناهی
دکتر رضا‌پور طاهری
دکتر اسماعیل تاج بخش
دکتر مهدی تقوی
دکتر مهدی تکیه
دکتر احمد تمیم داری
دکتر فاطمه تهرانی
دکتر عذرا جاراللهی
دکتر محمد جلودار ممقانی
دکتر محمود جمعه‌پور
دکتر اسفندیار جهانگرد
دکتر مهدی جهرمی
دکتر سارا جولا
دکتر مرتضی چینی چیان
دکتر یحیی حساسیگانه
دکتر محمد حسن‌زاده
دکتر علیرضا حسینی پاکدهی
دکتر حمید رضا حیدری
دکتر احمد علی حیدری
دکتر علی خاکساری
دکتر حمید خالقی مقدم
دکتر هادی خانیکی
دکتر محمود ختایی
دکتر محسن خوشطینت
دکتر محمد سعید ذکایی
دکتر غلامرضا ذکیانی
دکتر ابوعلی رجا
دکتر حسن رشیدی
دکتر بهروز رضائی منش
دکتر محمود رفیعی
دکتر ربابه رمضانی
دکتر محمد جواد زالی
دکتر مهدی زاهدی
دکتر محمد زاهدی اصل
دکتر سیدقاسم زمانی
دکتر سید قاسم زمانی
دکتر ابوالفضل زندی نیا
دکتر محمد ستاری فر
دکتر پری ستایشفر
دکتر محسن سهرابی
دکتر محمد رضا شادرو
دکتر عباس شاکری
دکتر وحید شالچی
دکتر سمیه شالچی
دکتر نجمه شبیری
دکتر مجید شریعت پناهی
دکتر مصطفی شریف
دکتر صابر شعری
دکتر مریم شفقی
دکتر محمود شهابی
دکتر حوریه شیخ مونسی
دکتر محمد شیخی
دکتر علی صادقی تهرانی
دکتر مجید صالح بکمحمد
دکتر محمد صالحی راد
دکتر کورش صفوی
دکتر محمد رضا ضیایی بیگدلی
دکتر ابوتراب طالبی
دکتر سید صدرالدین طاهری
دکتر عبدالله طاهری
دکتر شیرزاد طایفی
دکتر حسن طایی
دکتر محمد رضا عاصی
دکتر اسماعیل عالی زاد
دکتر مهنوش عبدالله میلانی
دکتر منوچهر عسگری
دکتر علی اکبر عطرفی
دکتر هدایت علوی تبار
دکتر نصرالله غفاری
دکتر جواد غلامرضا کاشی
دکتر مرجان فرجاه
دکتر محمد مهدی فرقانی
دکتر طاهره قادری
دکتر عبدالرسول قاسمی
دکتر جواد کاشانی
دکتر ابراهیم کاظمی
دکتر کوروش کاویانی
دکتر سوسن کباری
دکتر محمد تقی کرمی
دکتر بیژن کرمی
دکتر ابوالفضل کزازی
دکتر محمد ولی کیانمهر
دکتر حسن گل محمدی
دکتر علی گنجیان
دکتر غلامرضا لطیفی
دکتر احمد مجتهد
دکتر هادی مرادی
دکتر حسن مرادی
دکتر علی اکبر مزینانی
دکتر غلامرضا مستعلی
دکتر سعید مشیری
دکتر رضا مصطفوی
دکتر مجتبی منشی‌زاده
دکتر فرشاد مومنی
دکتر سید منصور میر سعیدی
دکتر سیدحسن می‌رفخرایی
دکتر سید حسن می‌رفخرایی
دکتر رضا ناظمیان
دکتر فرشته نباتی
دکتر امیر نصری
دکتر عبد الله نصری
دکتر مهرگان نظامی‌زاده
دکتر نادر نعمت اللهی
دکتر حمید رضا نواب‌پور
دکتر عبدالساده نیسی
دکتر بهروز هادی زنوز
دکتر سعید واعظ
دکتر سید سعید وصالی
دکتر محمد قلی یوسفی
منبع: تارنمای کلمه

گزارش حشمت اله طبرزدی به ژنو و احمد شهید








 حشمت الله طبرزدی مدیر مسئول نشریاتی همچون "پیام دانشجو"، "ندای دانشجو"، "هویت خویش" و "گزارش روز" که بیش از ۹ سال زندان را در پرونده خود دارد طی نامه نامه ای به سازمان جهانی حقوق بشر ژنو و احمد شهید می‌گوید: "از این هم که بگذریم به امار اعدام به بهانهٔ قاچاق مواد مخدر و قتل و قصاص و جاسوسی و محاربه یا جنگ مسلحانه با حکومت و اقدام علیه امنیت ملی یا مخالفت با حکومت دینی یا ارتداد است. بخش بزرگی از جامعهٔ مذهبی و سنتی همین باور را دارد و این باور در قرآن نیز آمده و قانون نیز آن را به رسمینت شناخته و طی ۳۵ سال گذشته حکومت اسلامی تعداد بی‌شمار از آدم‌ها را اعدام کرده و هنوز هم می‌کند و به این لحاظ نسبت به جمعیت، ایران در صدر کشور‌های موجود در جهان است که آمار اعدامی دارد."
متن کامل این نامه را در زیر می‌خوانید:
به سازمان جهانی حقوق بشر ژنو
جناب آقای دکتر احمد شهید
۱۰ ردیف از اقدامات ضد حقوق بشری، نهادی- اجرایی حکومت متکی بر مذهب در ایران.
من نمی‌دانم ملاک ما در مورد حقوق بشر چیست و هنگام حرف زدن از این مقوله چه چیزی را در ذهن داریم، ولی ان چه در ایران شاهد ان هستم و خودم عملا نزدیک به دو دهه هست که مستقیما درگیرم، این چیز‌هایی است که اشاره می‌کنم
۱- اینجا حکومت دینی یا مذهبی است و قانون اساسی‌اش نیز مذهبی است. اکثریت مردم مسلمان هستند. البته مسلمان شیعه هستند. ولی مسلمان سنی هم مذهب دوم این کشور است. این ایتم‌ها به صورت رسمی است. یعنی در شناسنامه‌ها نوشته شده یا در قانون اساسی و مدنی آمده و حکومت نیز رسما مذهبی است. به لحاظ سنتی نیز اکثرا بر پایهٔ همین مذاهب عمل می‌کنند. البته طی ۳۵ سال گذشته بخش عمده‌ای از نسل جوان اظهار می‌کند که از مذهب بریده و خواهان زندگی آزاد از کیش است. یا حتا بخش عمده و شاید اکثریت جامعه باور کرده که حکومت باید سکولار باشد، اما این‌ها آمار درستی ندارد و امکان رفراندوم یا نظر سنجی بی‌طرفانه نیز نیست. آن چه در بین افکار عمومی از توده‌ها هست و به ویژه که جمعیت بزرگی هنوز بی‌سواد یا کم سواد هستند، مطابق تربیت مذهبی و دین رسمی رشد کرده و خیلی از آداب و سنن و حتا احکام را قبول دارند. این بخش سنتی جامعه است که عمدتا در روستا‌ها و شهر‌های دور از مراکز استان‌ها زندگی می‌کنند. این‌ها مثلا معتقد هستند که اگر زن و مرد زناکار سنگسار شوند، پس از این، کسی از این کار‌ها نمی‌کند. در واقع به نحوی‌‌ همان احکام دینی را قبول دارند. در قصاص اسلامی و حکومتی و آیین مدنی و قوانین جاری نیز همین احکام آمده و طی سال‌های گذشته خیلی‌ها سنگسار شده‌اند. پس در کشور من قانون سنگسار در قانون آمده و حکومت اجرا می‌کند و بخشی از جامعهٔ سنتی- مذهبی هم حمایت می‌کند. آیا در دنیا جایی هست که آم‌ها را با زدن سنگ بر سرشان بکشند؟ آری ایران‌‌ همان جا است.
۲- همین مسئله به وجه شدید تری در مورد قطع دست و پا و پرتاب کردن از کوه یا هلی کوپ‌تر و قطع انگشتان نیز وجود دارد. بسیاری از باورمندان مذهبی و سنتی می‌گویند باید دست و پا و انگشتان دزد را قطع کرد تا دزدی نشود و به قرآن ارجاع می‌دهند و حکومت نیز مذهبی است و قانون قصاص و دیات و مدنی نیز همین را تایید کرده و در کشور من به مدت ۳۵ سال است که حکومت دینی در حال قطع دست و انگشت و این جور چیز‌ها است. آیا در دنیا کشوری هست که انگشت و دست و پا قطع کند؟ اری کشور من ایران چنین کرده و می‌کند.
۳- از این هم که بگذریم به امار اعدام به بهانهٔ قاچاق مواد مخدر و قتل و قصاص و جاسوسی و محاربه یا جنگ مسلحانه با حکومت و اقدام علیه امنیت ملی یا مخالفت با حکومت دینی یا ارتداد است. بخش بزرگی از جامعهٔ مذهبی و سنتی همین باور را دارد و این باور در قرآن نیز آمده و قانون نیز آن را به رسمینت شناخته و طی ۳۵ سال گذشته حکومت اسلامی تعداد بی‌شمار از آدم‌ها را اعدام کرده و هنوز هم می‌کند و به این لحاظ نسبت به جمعیت، ایران در صدر کشور‌های موجود در جهان است که آمار اعدامی دارد. ایا این مسئله و مسائل پیشین برای دنیا پنهان است که کسی بخواهد در بارهٔ ان بحث و جدل کند؟ اگر اعدام و سنگسار و قطع دست و پا و پرتاب کردن از بلندی و نفی بلد و این جور چیز ه، ا اقدامات خلاف اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر است، ایران و به ویژه جمهوری اسلامی و بخشی از جامعهٔ ایران که از این اقدامات به دلیل اعتقادات سکتاریستی حمایت می‌کند، در راس ناقضین این اعلامیه هستند و با افتخار نیز ان را اعلام می‌کنند. ان‌ها این گونه خشونت‌ها را به عنوان خشونت مقدس و قانونی مورد تایید نیز قرار می‌دهند.
۴- حال از این هم که بگذریم از نظرگاه‌‌ همان جامعهٔ مذهبی- سنتی و از نظر‌گاه بخشی از قوانین رسمی، ادیانی مثل بهائیت، فرقهٔ ضاله و به تعبیر جدید خامنه‌ای رییس حکومت، ضالهٔ مضله و گمراه و گمراه کننده است و پیروان ان در صورت ممکن باید از بین بروند. حتا حق نفس کشیدن هم ندارند چه برسد که بخواهند تبلیغ نیز بکنند. حال به این دلیل نفس می‌کشند که نمی‌شود ان‌ها را یک جا کشت. به همین دلیل است که باید اموال ان‌ها را تصرف کرد و بچه‌های ان‌ها را اجازهٔ تحصیل نداد و گروهی از سران و مبلغان ان‌ها را کشت و در کل شرایطی را به وجود اورد که از ایران بروند. البته در این رویکرد ان بخش از جامعهٔ مذهبی- سنتی که از قانون و رفتار حکومت حمایت می‌کند به شدت در اقلیت است اما حکومت به شدت در این زمینه خشونت به خرج داده و می‌دهد که اخرینش ترور یک بهایی بود و صد‌ها بهایی در زندان‌ها هستند. تازه یهودی‌ها نیز به دلیل هم کیش بودن با اسرائیلی‌ها از وضعیت بهتری برخوردار نیستند و زردشتی‌ها و مسیحی‌ها نیز کافر نامیده می‌شوند و حقوق محدودی دارند و دراویش نیز فرقه‌های ضاله نامیده می‌شوند. فرقهٔ ضاله از دید حکومت یعنی چیزی که دارای نجاست ذاتی است و از سگ هم پست‌تر است و اگر با او دست دادی باید دستت را اب بکشی چه رسد بخواهی برایش حق و حقوق قایل شوی. اگر حقی قایل باشی فقط به دلیل قوانین بین الملی و فشار افکار عمومی در بیرون مرز است و گرنه حق ورود به مجلس را نیز نداشتند. چون به لحاظ شرعی نجس و کافر و اهل ذمه، هستند. این فقه شیعی است که میزان حقوق ان‌ها را تعیین می‌کند و نه اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر که ما و شما دنبال ان هستیم. اگر این چیز‌ها مخالفت با روح اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر است، در کشور من بخشی از جامعهٔ سنتی و مذهبی و به ویژه قانون و حکومت در راس ناقضان حقوق بشرهستند. شما به دنبای چه می‌گردید. این‌ها در قوانین رسمی این حکومت درج شده است.. حال شما‌ها دنبال چه چیزی هستید و برای چه چیز معطل ماندید؟ من اصلا نمی‌فهمم. این افکار سکتاریستی در ایران رسمیت دارد و قانون و حکومت را نیز در اختیار دارد و جالب این است که از ثمرات دموکراسی استفاده کرده و مستقر شده اما تیشه به ریشهٔ دموکراسی زده است. نمی‌بینید؟
۵- از این ترم نیز می‌گذریم و به مسئلهٔ زنان می‌رسیم. در جامعهٔ من بخش سنتی-مذهبی که عمدتا در روستا‌ها و شهر‌های دور از مراکز استان‌ها و حتا در استان‌ها و همین تهران هم هستند، بر این باورمی باشند که زن باید در خانه بماند و همسرداری و خانه داری کند. این بخش از جامعه به نحوی زن را جنس دوم می‌داند. چهار همسر رسمی و دایمی و هر تعداد همسر صیغه‌ای را برای مرد جایز می‌شمارد. بر این باور است که زن احساسی و ناقص العقل است. معتقد است که زن باید دور از نامحرم باشد. معتقد است که زن کشتگاه مرد است و باید بچه بیاورد. معتقد است در مواقع لازم باید زن را کتک زد و می‌زند. این عقیده و عمل در طول قرن‌ها وجود داشته و هنوز وجود دارد. همین باور‌ها که ریشهٔ قرانی و دینی دارد به عنوان قانون مدنی و رسمی هم در امده است. مهم‌تر اینکه حکومت را نیز در دست دارد. ارث زن نصف مرد است و شهادت دو زن برابر یک مرد است و در قصاص نیز زن نصف مرد است و خانوادهٔ زن باید نصف پول خون مرد را بدهند تا مرد قاتل، قصاص شود. زن نمی‌تواند قاضی و رئیس جمهور و رهبر و... شود. مرد‌ها ازادند که هر لباسی بپوشند اما زرن‌ها باید حجاب داشته باشند. حال اگر عملا زن را نصف مرد حساب کردی و بخشی از حقوق مدنی و اجتماعی‌اش را سلب کردی و توی سرش هم زدی و حجاب اجباری تنش کردی و در مجموع تحقیرش کردی، اما گفتی زن حرمت دارد و این کار‌ها مخالف روح اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر بود و به مفهوم تبعیض جنسیتی تلقی شد، پس بخشی از جامعهٔ من و قانون رسمی و حکومت من در راس ناقضان حقوق بشر هستند.
۶- از این هم که بگذریم، ان بخش از جامعهٔ من که در عین حال که سنی مذهب هستند؛ کرد و بلوچ و ترکمن نیز هستند، نه حق رییس جمهور شدن دارند و نه وزیر می‌شوند نه حق رهبر شدن دارند و نه حتا حق استفاده از خط و زبان قومی و محلی خود را دارند و هر حرفی بزنند به عنوان تجزیه طلب سرکوب می‌شوند. در واقع مذهب و قومیت موجب ظلم مضاعف به ان‌ها شده و می‌شود. اگر این ظلم‌ها و تبعیض‌ها مطابق اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر مطرود است پس در کشور من از این نوع ظلم‌ها زیاد است و تبعیض در این مملکت قانونی و نهادینه شده است. نمی‌دانید؟ قانون اساسی و مدنی را بخوانید و عملکرد حکومت را نیز بر رسی کنید وگول حرف‌های روحانی و خاتمی و رفسنجانی را هم نخورید که یا هیچ کاره‌اند یا ریکاری می‌کنند. ریاکاری اخلاق رسمی این جماعت است که از ان به تقیه تعبیر می‌کنند.
۷- از این‌ها که بگذریم، تکلیف ازادی بیان و شرکت در سرنوشت و تشکیل حزب ومیتینگ و ازادی انتخابات روشن است. حکومتی داریم که بر پایهٔ ولایت فقیه است. ولایت فقیه را جانشین خدا و پیامبر می‌داند. در گذشته اکثریت اما به مرور اقلیتی از جامعه نیز از این فکر حمایت می‌کند. این اقلیت به حدود ۷-۸ درصد جامعه می‌رسد. در اینجا اقلیت، کم شمار‌تر از ترم‌های پیشین است. برای اینکه با زندگی ان‌ها سر وکار دارد و امری بیشتر سیاسی است تا دینی. اما به هر حال ۳۵ سال پیش و طی یک انقلاب این فکر به صورت قانون و حکومت در امد و روحانیون نیز توانستند رای اکثریت را بگیرند و خر مراد را سوار شوند. حال سوار هستند و به مرور سپاه به عنوان بازوی نظامی این اصل سکتاریستی-سیاسی به کار گرفته شده. دادگاه انقلاب و اطلاعات و نیروی انتظامی و گروه فشار و نیروی شبه نظامی بسیج و ائمهٔ جماعات و شورای نگهبان و خبرگان روحانی یا رهبری و قوهٔ قضاییه و صدا وسیما که همگی در اختیار ولی فقیه بوده و هستند به شدت از این امر دفاع می‌کنند. نهاد‌های انتخابی مثل مجلس و ریاست جمهوری نیز از طریق نظارت استصوابی محدود و گزینش می‌شوند و به همین دلیل آزاد نیستند. هیچ حزب و نشریه و سندیکا و تشکلی نیز اگر مخالف که نه حتا منتقد ولی فقیه و طرفدارانش باشد، حق وجود ندارد و سرکوب و منحل می‌شود. شما اگر یک نشریه یا سندیکا یا حزب سراغ دارید که منتقد ولایت فقیه باشد و امکان فعالیت در ایران را داشته باشد را به من ادرس بدهید تا من از همهٔ حرف‌های خودم بگذرم. البته امکان این هست که منتقد دولت یا مجلس یا سایر نهاد‌های قدرت باشی اما باید التزام قلبی و عملی خود به اصل ولایت فقیه را اعلام داری و در عمل نیز این سر سپردگی را نشان بدهی تا امکان فعالیت داشته باشی. غیر از این هر چه ظریف یا روحانی برای خام کردن مجامع بین المللی بگویند دروغ گفته‌اند. سالیانی است که مخالفین و منتقدین ولی فقیه و ولایت فقیه هیچگونه حقی برای فعالیت در ایران یا مشارکت ازاد در سرنوشت یا انتشار دیدگاه خود را ندارند. اگر این‌ها با روح اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر در تضاد است، دولت حاکم بر کشور من در این زمینه از ناقضین اصلی این اعلامیه، ان هم به صورت برنامه ریزی شده و سیستماتیک است.
۸- از ترم بالا نیز بگذریم. در اینجا چیزی به نام ایین دادرسی رعایت نمی‌شود. به محض اینکه مخالفتی با ولی فقیه یا نهاد‌های تحت امر ابراز داری، یا دست به تشکل یا سندیکا یا سایر ارگان‌های مستقل مدنی و حقوق بشری حتا بزنی یا بخواهی تظاهرات یا می‌تینگ مسالمت امیز داشته باشی یا از برابری جنسی و قومی دفاع کنی یا از برابری مذهبی حمایت کنی یا نشریهٔ انتقادی منتشر کنی، فورا نیرو‌های امنیتی به خانه یا محل کارت یورش می‌اورند. پس از ان تو را بازداشت می‌کنند. این چیز‌هایی را که می‌گویم از سال ۱۳۷۳ یعنی ۱۹ سال پیش تا کنون برای خودم و دوستانم به کرات اتفاق افتاده است. (شایان ذکر است ۱۹ سال پیش در همین روز‌ها، نشریهٔ پیام دانشجو را منتشر کردم.) پس از بازداشت و بردن هر انچه دوست دارند، چشم‌های تو را می‌بندند و از‌‌ همان بدو ورود به اتومبیل‌های بدون پلاک و نشانی، شروع می‌کنند به فحاشی و تهدید و کتک زدن. ان‌ها بخشی از این بازجویی را در‌‌ همان مسیر انجام می‌دهند و با زدن و تهدید و فحاشی هر چه دوست دارند به تو القا می‌کنند واحیانا رمز میل و ادرس خاص و اطلاعات مورد نظر را در همین مرحله از تو می‌گیرند. پس از ان به بازداشت گاه‌های مخوف می‌برند و در سلول می‌اندازند. اگر لازم باشد اعضایی از خانواده را نیز می‌اورند یا به دروغ می‌گویند که اوردیم. سپس کار بازجویی در بد‌ترین شراطی با کتک و فحش و تهدید انجام می‌شود. اگر لازم باشد کابل برکف پایت می‌زندد، از سقف اویزانت می‌کنند و هر کار دیگری لازم باشد انجام می‌دهند و هیچ نظارت یا محدودیتی وجود ندارد. فقط بسته به کیس مربوطه است وبس. منع قانونی یا حقوق بشری وجود ندارد. پس از یک یا دو یا سه روز تو را با چشمان بسته و دست‌های دست بند زده به جایی به نام دادگاه انقلاب یا شعبه‌های بازپرسی می‌برند. در ان جا بدون حضور وکیل، قاضی‌های گماشتهٔ خودشان همین موارد مطرح شده در بازجویی را به عنوان اتهامات به تو تفهیم می‌کنند. دوباره تو را با‌‌ همان وضع به بازداشتگاه‌های امنیتی بر می‌گردانند و روز از نو روزی از نو. بسته به مقاومت تو و بسته به اتهام تو وبسته به جایگاه اجتماعی تو و بسته به خواست بازجو‌ها از تو، با تو رفتار می‌کنند. پس از مدت مورد نظر که از دو سال تا چند روز قابل تغییر است، تو را به‌‌ همان شعبهٔ مورد نظر می‌برند. در این مدت تو را مثل انار ابلمبو شده در دست خود فشرده‌اند و به اهداف خود رسیده‌اند. اینک مرحلهٔ گرفتن حکم است. باز هم‌‌ همان قاضی گماشته و‌‌ همان حتا دادستان گماشته و هم عقیده و همکار با بازجو، بسته به خواست و انگیزهٔ امنیتی اشان با تو رفتار کرده و حکم می‌دهند. حکم را پیش‌تر بازجو‌ها تعیین و قاضی به مانند یک اداری و میرزا بنویس، انشائ می‌کند. برخی ازاد، برخی اعدام، برخی زندان. برخی با حکم سنگین. برخی با حکم سبک. برخی تبعید، برخی بلاتکلیف. حکم مربوطه نیز دقیقا بسته به نظر بازجو‌ها. همهٔ این بازجو‌ها خود را سرباز گمنام امام زمان می‌دانند و حتا کابلی که کف پای تو می‌زنند را به قول خودشان برای رضایت امام زمان و ولی فقیه و پاک شدن گناه تو به دلیل اقدام علیه نظام مقدس ولایت فقیه تعبیر می‌کنند. بازجو و دادستان و قاضی و باز پرس، همگی از یک جا تعیین و همگی مطیع ولایت فقیه هستند و در برابر متهم بیچاره قرار دارند. هیچ استقلال قضایی نیز مفهوم ندارد. حال اگر این کار‌ها بر خلاف موازین اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر است، دولت حاکم بر کشور من در صدر ناقضین این قانون قرار دارد.
۹-از این هم که بگذریم، در ایران صد‌ها هزار زندانی داریم که نه از بهداشت لازم نه از رفاه لازم و نه از مکان برای نگهداری و نه از تغذیه و نه از امنیت و نه از احترام انسانی برخوردار هستند. نمونه‌اش همین زندان رجایی شهر است که اخیرا ۳ سال در ان بوده‌ام و اوین که ۷ سال در ان بوده‌ام و بازداشت گاه‌های امنیتی -۲۰۹ --۲۴۰-- ۲-الف-شکنجه‌گاه توحید و عشرت اباد سپاه که جمعا ۳ سال در ان‌ها بوده‌ام. زندان‌ها و بازداشتگاه‌های ایران به لحاظ استاندارد‌های جهانی برای نگهداری زندانی از بد‌ترین مکان‌ها هستند. برای اینکه زندانبانان معتقد هستند که زندانی یعنی خلافکار و خلافکار نیز ارزش این را ندارد که او را انسان بدانی یا برایش هزینه کنی. گاهی ۱۰ زندانی را در یک سلول یک نفره جا می‌دهند. به همین دلیل انواع تجاوز‌ها و جنایت‌ها در همین شرایط صورت می‌گیرد. زندانبانان شبکه‌های مافیایی قاچاق راه می‌اندازند و به انحا ی گوناگون از زندانی بیگاری می‌کشند یا از او برای جاسوسی علیه زندانیان دیگر استفاده می‌کنند و شخصیت زندانیان اعم از عادی و سیاسی -عقیدتی را لگد مال می‌کنند. حال اگر به لحاظ شرایط نگهداری زندانی در زندان، باید استاندارد‌هایی داشته باشد که حقوق انسانی او رعایت شود در ایران من، حکومت نه تنها این شرایط را لحاظ نمی‌کند بلکه زندانی را در زیر چکمهٔ استبداد و سرکوب و تحقیر و توهین له می‌کند. در همین رجایی شهر بار‌ها شاهد بوده‌ام که زندانی را تا سرحد مرگ می‌زنند. مگر ستار بهشتی را در همین زندان‌ها نکشتند؟
۱۰-در مورد کودکان کار و زنان بی‌سرپرست و بیکاری جوانان و عدم توجه به شرایط کار در کارخانه‌ها و ندادن حقوق کارگران و عدم پرداخت حقوق بازنشستگان و تحقیر ارباب رجوع در سازمان‌های امنیتی و قضایی واداری ونظامی و انتظامی مربوط به دستگاه‌های حکومتی. و برخورد نیرو‌های انتظامی و گروه‌های سازمان یافته به نام امر به معروف ونهی از منکر و به اصطلاح برخور د با بی‌حجابی و امثال ان، توهین و تحقیر و بی‌احترامی و زورگویی بی‌داد می‌کند و حکومت عامل همهٔ این‌ها است. من نمی‌دانم در این مناسبات عمدتا سکتاریستی متکی بر زور سرنیزه، جای اعلامیهٔ حقوق بشر کجاست و ملت من تا کی باید از تبعیض و ظلم و بی‌عدالتی سازمان یافته و سیستماتیک توسط حکومت و نهاد‌ها و جمعیت‌های مورد حمایت رنج ببرد. این در حالی است که حکومت در ترور، جنگ و خشونت‌های فرقه‌ای و برون مرزی، شرکت فعال دارد و پول نفت این ملت را هزینه می‌کند و ملت حق پرسش از حکومت را نیز ندارد. و این در حالی است که تورم، گرانی، بیکاری و فقر و فساد و تبعیض ناشی از تحریم بین المللی به دلیل برنامهٔ اتمی حکومت و بی‌تدبیری حاکمین و تبعیض‌های سازمان یافته ونهادی عقیدتی-سکتاریسنتی، ملت من را از پای در اورده است. حال اگر این‌ها نقض گستردهٔ حقوق بشر نیست پس چیست؟

بازداشت مجدد دوتن از فعالین اهل سنت پس از آزادی از زندان







فواد رضازاده و حسین جوادی دو تن از زندانیان اهل سنت زندان رجایی شهر، مدتی کوتاهی پس از آزادی از زندان مجددا بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، فواد رضازاده فعال مذهبی اهل سنت که پس از تحمل ۱۸ ماه حبس از زندان رجایی شهر کرج آزاد شده بود، هنگامی که قصد خروج از کشور را داشت در شهرستان "پلدشت" توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از ۴۰ روز بازداشت در اداره اطلاعات ارومیه مستقیما به زندان رجایی شهر کرج بازگردانده شد.
یکی از زندانیان زندان رجایی شهر کرج به گزارشگر هرانا گفت: "فواد رضازاده پس از آزادی از زندان رجایی شهر کرج، بار‌ها توسط وزارت اطلاعات احضار و تهدید شده بود و به همین خاطر تصمیم به خروج از کشور را داشت که بازداشت شد. مامورین هنگام بازداشت مقدار قابل توجهی پول نقد وی را که از طریق فروش منزل شخصی‌اش کسب کرده بود را گرفته و در پرونده نیز وارد نکرده‌اند."
وی در ادامه گفت: "حسین جوادی دیگر زندانی اهل سنت است که پس از گذراندن ۳ سال زندان از طریق دیوان عالی کشور تبرئه و آزاد گردید. در تاریخ ۵ شهریور ماه حسین جوادی مجددا توسط وزارت اطلاعات شهر بوکان بازداشت شد و‌‌ همان اتهامات سابق که قبلا از آن تبرئه شده بود به وی اعلام گردیده و او هم اکنون در زندان رجایی شهر بسر می‌برد. حکم دادگاه بدوی در مورد حسین جوادی ۵ سال زندان بوده است و وزارت اطلاعات می‌گوید باید ۵ سال زندان را تحمل کند."
حسین جوادی یکی از فعالان مذهبی اهل سنت است که در تاریخ ۲۵ مرداد ماه ۱۳۸۸ در شهر بوکان توسط مأموران وزارت اطلاعات دستگیر و به مدت ۱۶ ماه در سلول‌های انفرادی اطلاعات ارومیه و تهران محبوس و تحت بازجویی قرار داشت.
وی پس از ۱۶ ماه به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد و دادگاه انقلاب وی را به اتهام اقدام علیه امینیت کشور به ۵ سال زندان محکوم کرد.

اکبر امینی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد







 اکبر امینی پس از بیش از ۱۰۰ روز سلول انفرادی در بند ۲۰۹ زندان اوین به بند ۳۵۰ این زندان منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، اکبر امینی که شب ۱۷ خرداد ماه در منزل مسکونی خود بازداشت شده بود پس از گذشت بیش از ۱۰۰ روز در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ اوین ساعاتی پیش به بند ۳۵۰ این زندان منتقل شد.
لازم به یادآوریست، اکبر امینی در ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۸۹ با در دست داشتن نمادهای اعتراضی از جرثقیلی واقع در چهارراه قصر تهران بالا رفته که پس از چند ساعت بازداشت و به یک سال حبس تعزیری محکوم و پس از تحمل یک سال حکم خود از زندان آزاد شده بود. وی پس از آزادی بار‌ها توسط نیروهای امنیتی بازداشت و احضار شده است.
بتازگی نیز طی احضاریه‌ای از دادگاه انقلاب حکم ۵ سال محکومیت اکبر امینی در دادگاه تجدیدنظر استان به تایید رسیده و به همین دلیل حکم ۱ سال حبس تعلیقی وی نیز به اجرا گذارده خواهد شد.

انتقال رضا نقوی قربانی جدید ضرب و شتم و شکنجه پلیس امنیت به بند ۳۵۰








 در حالی که هنوز به پرونده ستار بهشتی قربانی ضرب و شتم پلیس فتا در بازداشت رسیدگی نشده است، یک قربانی جدید ضرب و شتم پلیس امنیت با تنی مجروح و شکنجه دیده به بند ۳۵۰ منتقل شد.
به گزارش تارنمای کلمه، هفته گذشته رضا نقوی (بهروز) که طی ۲۴ ساعت بازداشت در پلیس امنیت مورد و ضرب و شتم شدید قرار گرفته و آثار ضرب و شتم و جراحت در بسیاری از نقاط بدن وی مشهود است به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
رضا نقوی با داشتن گرایش ملی گرایانه، کارگری از اهالی رباط کریم و همشهری ستار بهشتی، جرمش نوشتن شعار روی دیوار بوده است.
۱۹ شهریور ماه وی در حالی که مشغول نوشتن شعار "دفاع از تک تک زندانیان سیاسی وظیفه اخلاقی و انسانی ماست" روی دیوار بوده بوسیله نیروی انتظامی دستگیر و در مسیر انتقال به مقر پلیس اطلاعات و امنیت تهران به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
ضرب و شتم شدید‌تر همراه با فحاشی و توهین به وی پس از انتقال به مقر و بازداشتگاه پلیس اطلاعات و امنیت تهران نیز همچنان ادامه داشت.
در تاریخ ۲۰ شهریور که وی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شده آثار ضرب و جرح و شکنجه در سر و صورت، کمر و پا‌هایش مشهود بوده که بوسیله بهداری زندان اوین و مسئولان بند ۳۵۰ صورت جلسه شده است.
رضا (بهروز) نقوی کارگر ساختمانی و از اهالی رباط کریم و همشهری زنده یاد ستار بهشتی است و کفالت پدر سالخورده و از کار افتاده خود را نیز بر عهده داشته است.
پیش‌تر در شرایطی مشابه ستار بهشتی نیز در حالیکه در پلیس امنیت مورد ضرب و جرح قرار گرفته بود به زندان اوین منتقل و بلافاصله از این زندان خارج شد ولی در حین بازداشت در پلیس امنیت بدلیل ضرب و شتم شدید و شکنجه جان باخت که پرونده وی هنوز در مرحله تحقیقات قرار داشته و فقط منجر به صدور کیفرخواست قتل غیر عمد از سوی مامور پلیس امنیت شده است.
عدم برخورد با بازجویان خودسر و خاطی ستار بهشتی که باعث مرگ وی شدند و حمایت نکردن از قانون شکنی آنان می‌تواست جلوی تکرار این فاجعه تلخ راابگیرد.
در جریان قتل ستار بهشتی هر چند محسنی اژه‌ای وجود آثار کبودی و ضرب و شتم بر پیکر ستار را تایید کرد فرمانده نیروی انتظامی ایران نه تنها آن را نپذیرفت بلکه علت مرگ را هم فشار روحی و شوک ذکر کرد او که قصور صورت گرفته در نیروی تحت امرش را پذیرفته بود در خصوص قتل ستار بهشتی گفته بود: که در بهداری زندان (اوین) به او (ستار بهشتی) داروی آرام‌بخش داده‌اند و زمانی که او تحویل پلیس فتا شده است به دلیل اینکه نسخه دارو و مجوز مصرف را نداشته است، مأموران به او اجازه استفاده از قرص‌ها را نمی‌دهند که ممکن است این موضوع نیز قصور تلقی شود اما هیچ‌گونه آثار ضرب و جرح روی بدن این فرد وجود ندارد.
در آن زمان نمایندگان مجلس خواستار برخورد جدی با خاطیان نیروی انتظامی شدند و مسئولان قول دادند که زندان‌های کشور و مکان‌های بازجویی مجهز به دوربین باشد که هیچ ماموری اجازه تعدی به بازداشت شدگان را نداشته باشد. مساله‌ای که تاکنون عملی نشده است.
در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ۸۸ تعدادی از زندانیان سیاسی گزارش‌های مستندی از بدرفتاری ماموران و بازجویان و شکنجه‌های انجام شده در زندان و بازجویی ارائه کردند. اما متاسفانه تاکنون به هیچ یک از آنان رسیدگی نشده است.
اگر در جریان رسیدگی به پرونده ستار بهشتی اراده مسئولان قضایی و انتظامی کشور بر مجازات فرد خاطی قرار می‌گرفت و به جای فشار بر خانواده قربانی برای گرفتن رضایت، ماموران خاطی مجازات می‌شدند اینک بعد از کمتر از یکسال شاهد ضرب و شتم یک کارگر دیگر توسط نیروی انتظامی نبودیم.
انتظار است همانگونه که احمدی مقدم بار‌ها در مراسم رسمی بر ضرورت تربیت نیروی انتظامی در برخورد با شهروندان سخنرانی می‌کند و وعده می‌دهد عزم جدی نیروی انتظامی در برخورد با ماموران متخلف را نیز به نمایش گذارد و اجازه ندهند باز یک جوان دیگر قربانی بی‌توجهی و رفتارهای غیرقانونی ماموران شود.

تبرئه خسرو و مسعود کرد‌پور از دو اتهام اصلی پرونده







روز گذشته دومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات مسعود و خسرو کرد‌پور مدیران تارنمای "آژانس خبری موکریان" برگزار و متهمین از دو اتهام اصلی پرونده تبرئه شدند.
عباس جمالی وکیل متهمین به گزارشگر هرانا گفت موکلینش از دو اتهام اصلی در پرونده "تبلیغ علیه نظام" و "توهین به رهبری" تبرئه شدند.
وی با اشاره به اینکه جو دادگاه خوب بود اعلام داشت: "ریاست شعبه یکم دادگاه انقلاب مهاباد عدم صلاحیت در مورد رسیدگی به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی را نیز اعلام کرد و هم چنین در خصوص اتهام اجتماع و تبانی نیز قرار بر آن شد که از اداره اطلاعات استعلام شود."
اما با این حال این دو روزنامه نگار علاوه بر درخواست وکلایشان از ریاست دادگاه مبنی بر تعیین وثیقه تا برگزاری جلسه بعدی در مهر ماه سالجاری کماکان در بازداشت موقت بسر خواهند برد.

احضار مهدی دولتی دارآباد از فعالان فضای مجازی به زندان اوین







 مهدی دولتی دارآباد از فعالان مدنی جنبش سبز و از فعالان فضای مجازی برای گذراندن ۵ سال حبس تعزیری خود به زندان اوین منتقل شد.
به گزارش کلمه، این زندانی سیاسی در بهمن ماه ۹۰ و در پی هجوم ماموران وزارت اطلاعات به منزل پدری‌اش بازداشت و به بند امنیتی ۲۰۹ منتقل شد.
این فعال مدنی ۱۷ روز را در انفرادی بند ۲۰۹ و همین مدت را در انفرادی ۲۴۰ تحت بازجویی و تحقیق بود و در مجموع ۲ ماه را در بند ۲۴۰ و ۲۰۹ گذراند.
او فروردین ماه ۹۱ در پی سپردن وثیقه از بند امنیتی مرخص شد و ۱۰ ماه بعد با حضور در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به ۳ سال حبس به اتهام اجتماع و تبانی و شرکت در اعتراضات خیابانی پس از انتخابات ۸۸ ریاست جمهوری و ۲ سال نیز به اتهام توهین به رهبری، مجموعا به گذراندن ۵ سال حبس تعزیری محکوم گردید که عینا در شعبه ۵۴ تجدید نظر استان تایید شد.
این کار‌شناس نرم افزار دانشگاه شهید عباسپور و برنامه نویس کامپیوتری، سرانجام در بیستم شهریور ماه سال جاری در پی دریافت اخطاریه‌ای از سوی شعبه اجرای احکام دادستانی تهران، برای سپری کردن دوران محکومیت خود به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.