۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

دستگیری یک شهروند بهایی در شهر گرگان









 ماموران امنیتی پریسا شهیدی، شهروند بهایی ساکن گرگان را بازداشت نمودند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حوالی غروب سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ ماموران اداره اطلاعات گرگان به منزل پریسا شهیدی (کاشانی) شهروند بهایی ساکن گرگان مراجعه کرده و پس از تفتیش منزل، نامبرده را بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل کردند.
قابل ذکر است پریسا شهیدی همسر کمال کاشانی شهروند بهایی دیگر ساکن گرگان می‌باشد که وی به همراه ۵ شهروند بهایی دیگر اهل گرگان بیش از شش ماه است که بلاتکلیف در زندان رجایی شهر کرج زندانی می‌باشند.
همچنین در روز چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ماه ماموران اداره اطلاعات گرگان برای بازداشت دو شهروند بهایی دیگر به نام‌های مژده ظهوری (فهندژ) و مونا فراهانی (نیکو‌نژاد) به منازل نامبردگان مراجعه کرده که به دلیل عدم حضور افراد مذکور، محل را ترک کردند.
قابل ذکر است مژده ظهوری همسر فرهاد فهندژ می‌باشد که وی نیز یکی دیگر از شهروندان بهایی گرگان است که در زندان رجایی شهر بازداشت می‌باشد.

چهار نفر در سمنان و شاهرود اعدام شدند









امروز ۱ نفر که گفته می‌شود متهم به قاچاق مواد مخدر بود در سمنان و ۳ نفر دیگر با همین اتهام در شاهرود اعدام شدند.
بنا به گزارش روابط عمومی دادگستری کل استان سمنان، یک زندانی که ادعا شده، متهم به قاچاق مواد مخدر بود بامداد پنجشنبه پس از انجام تشریفات قانونی، تأیید در دادستانی کل کشور و موافقت ریاست قوه قضائیه، در زندان مرکزی سمنان اعدام شد.
این منبع همچنین اضافه کرده، این فرد به نام "ه- خ"، اهل سبزوار و ۴۲ ساله بود که به اتهام حمل و نگهداری ۷۲ کیلوگرم مواد مخدر از نوع هروئین توسط دادگاه انقلاب اسلامی گرمسار به اعدام محکوم شده بود.
گزارش این روابط عمومی حاکی است: "حکم مجازات یک قاچاقچی که توسط دادگاه انقلاب اسلامی گرمسار صادر شده بود، در سمنان اجرا شد."
روابط عمومی دادگستری کل استان سمنان همچنین از اعدام ۳ زندانی دیگر که گفته می‌شود به اتهام قاچاق مواد مخدر به مرگ محکوم شده‌اند خبر داد.
در این گزارش آمده است: این افراد با مشخصات "ا- ث"، اهل نریمان و با اتهام حمل و نگهداری دو کیلو و ۹۰۰ گرم هروئین، "م- خ" اهل سبزوار و "ح- ر" اهل دامغان با اتهام مشارکت در حمل و نگهداری سه کیلو و ۸۹۴ گرم هروئین توسط دادگاه انقلاب اسلامی شاهرود به اعدام محکوم شده بودند.
بر این اساس، حکم اعدام این سه نفر پس از طی تشریفات قانونی، تأیید در دادستانی کل کشور و موافقت ریاست قوه قضائیه، صبح امروز در محوطه زندان شاهرود به اجرا درآمد.
روابط عمومی دادگستری استان سمنان افزود: "تقاضای عفو هر یک از این مته‌مان در دو مرحله مطرح شده بود که پس از انجام بررسی‏های لازم و عدم احراز شرایط، توسط کمیسیون مرکزی عفو و بخشودگی رد شد."

آری آری جان خود درتیر کرد آرش / منصور اسانلو









بعد از دومین دستگیری ام بود. خیلی کتک خورده بودم و ده روزی را در انفرادی و سکوت گذرانده بودم. چشم راستم آسیب دیده بود و تمام بدنم درد می کرد و هنوز کبودی ها روی تنم بود. بازجوها یکبار آمده بودند برای بازجویی در همان اتاق بازجویی های مشهور بند 209 اوین که من گفتم چون آسیب دیده ام و در زمان دستگیری شکنجه شده ام. اول باید مرا به پزشکی قانونی بفرستید و از ضاربین شکایت دارم ,تا به شکایت رسیدگی نشود هیچ سئوالی را جواب نمی دهم. بعد از چند روز مرا به راهروی شماره 10 بند 209 فرستادند که یکی از بند های ظاهرا عمومی داخلی 209 است که یک راهرو باریک دارد و هفت اتاق 2/5 در 2 که دیوار بین برخی از آنها را برداشته بودند و 4 در 2/5 متر شده بودند. از در راهرو که وارد شدم زندانیانی که انجا بودند همه برای احوالپرسی و کمک آمدند. آقا جمال مسئول و وکیل بند بود. از بین همه دوستانی که آنجا  به استقبالم آمدند جوانی سپید رو و سبز چشم با لبخندی ژرف مرا در آغوش گرفت و بوسید و خندید و با نیم قهقهه ای شاد گفت "خوب آقای اسانلو را بلاخره دیدیم، چشم ما روشن شد" مرا به یکی از اتاقهای 2 متری در باز برد و گفت از امروز با هم هستیم. 

پتوهایم را کنار پتوهای او گذاشتم و سپس شروع کردیم به قدم زدن و گفتگو کردن. از خودش گفت از کودکی در کوهستانها و روستای خودش که در آنجا بزرگ شده بود او تمام عطر و بوی کوه و گلهای کوهی را با خودش داشت. زلالی آبهای چشمه های کردستان را داشت خاطرات شیرینی از کودکان و نوجوانانی داشت که به آنها درس میداد بچه ها او را دوست داشتند، از تمام مشکلات خودشان برای او میگفتند او با آنها هم بازی بود و همراه. بهترین نتایج درسی را شاگردان او میگرفتند و با زندگی او عجین بودند و رابطه متقابلی با دانش آموزانش داشت. همه کُرد بودند و همدل و همزبان و خانه یکی بودند.

به امور جمعی و کار گروهی دلبستگی داشت با بقیه آموزگاران نشست و برخاست میکرد و به دلیل شخصیت جذابش او را به عنوان عضو شورای صنفی آموزگاران مریوان انتخاب کردند و در این رابطه در جلسات مشترک آموزگاران بهترین نگاره را برای حل مشکلات ارائه میداد و در تنظیم درخاست ها و مطالبات آموزگاران نقش داشت و حتا در جلسات مرکزی شورای صنفی که در سنندج نیز برگذار میشد گاهی حضور میافت.

شخصیت محبوب و دوست داشتنی داشت و روح لطیفش با خشونت کنار نمی آمد. در بحثهای سیاسی و پرونده اش سخت بر رعایت قانون اساسی و قانونهای حقوق بشری و اعلامیه حقوق بشر و دفاعیات حقوقی تکیه داشت. می گفت که او را در بازداشتگاه اطلاعات سنندج خیلی شکنجه کرده بودند بیش از (دو ماه) بعد در بازداشتگاه پلیس اتباع خارجی در تهران که شکنجه ها آنقدر شدید بوده که استخوان لگن خاصره اش ترک برداشته بود. دو ماه هم در آنجا در یک بازداشتگاه تاریک زیرزمینی شکنجه شده بود تا زیر فشار و درد به همکاری با پژاک و شرکت در بمب گذاری اعتراف بکند که نکرده بود؛ جرمش دیدار برادر زخمی تیر خورده، در کوههای کردستان بود. بازجوها میگفتند چون برادرت با پژاک همکاری می کرد و دیدار برادرت یعنی ارتباط سازمانی!! که او هرگز قبول نکرد.

در بند 209 هم که با بازجویی میرفت و میامد از رفتار خشن و بازجویی و کتک زدن و تهدید کردن آنها می گفت. آنها بارها به او گفته بودند که جانت در دست ماست و اعدامت میکنیم و فرزاد کمانگر خندیده بود و میگفت جرمی نکرده ام. او سعی میکرد شبهایی که سرحال بود یا به بازجویی نرفته بود رقص کُردی یاد من میداد و چقدر نرم و قشنگ دستهایمان در هم میرفت و با چه هماهنگی و چه نرمشی گامهای هر دو پایمان را تنظیم میکرد: یک، دو، سه، عقب. همان پای چپ بالا از زانو خم میشود و نرم به سمت چپ میگذاریم و حالا پای راست و از کنار یک و دو و بعد یک گام به راست و پای راست به بالا می آید و از زانو خم و سپس به جلو کشیده میشود و با آهنگی که زیر لب زمزمه میکرد گامهای شادمان رقص گروهی کردی را شیرین می کرد بعد از بیست و یک شبانه روز از هم جدا شدیم.

......

در زندان رجائی شهر که بودم خبر پرواز او را همراه فرهاد وکیلی و علی حیدریان و شیرین عَلم هولی و مهدی اسلامی شنیدم. تا به حال من مرگ هیچ رفیقی را باور نکرده ام.

به پاس یاد سالگشت پرواز بلند فرزاد کمانگر

منصور اسانلو

19 اردی بهشت 92

بازداشت ایلقار و احسان موذن‌زاده در مشکین‌شهر









 ایلقار موذن‌زاده به همراه برادر خود احسان موذن‌زاده در مشکین شهر بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ماه، ایلقار موذن‌زاده شاعر و داستان‌نویس آذربایجانی در منزل شخصی خود در شهرستان مشکین‌شهر توسط مامورین امنیتی بازداشت شده است.
برادر وی احسان موذن‌زاده نیز که قصد ممانعت از ورود غیر قانونی مامورین امنیتی به منزل را داشته، به همراه وی بازداشت شده است.
گفته می‌شود برادران موذن‌زاده پس از بازداشت به ادارهٔ اطلاعات اردبیل منتقل شده‌اند. هنوز از علت این بازداشت اطلاعی در دست نیست.
گفتنی است، ایلقار موذن‌زاده پیش‌تر نیز به دلیل فعالیت‌های فرهنگی و مدنی در تاریخ ۲۵ خرداد ماه سال ۸۸ بازداشت شده است.

علی آزاد فعال کارگری بطور موقت آزاد شد









 علی آزاد فعال کارگری که از نیمه اسفند ماه سال گذشته بازداشت شده بود با قید وثیقه آزاد شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، علی آزاد فعال کارگری و عضو کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکلهای کارگری که در تاریخ ۱۷ اسفند ماه سال گذشته بازداشت شده بود با تودیع قرار وثیقه از زندان آزاد گردید.
گفتنی است، غالب حسینی عضو دیگر کمیته هماهنگی هم از نیمه اسفند ماه ۹۱ تاکنون در زندان اداره اطلاعات سنندج، در بازداشت به سر می‌برند.

گرامی باد روز معلم آزاده | شعر









 در سحرگاه یکشنبه، نوزدهم اردی‌بهشت ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و نه، دستگاه قضایی- امنیتی جمهوری اسلامی، فرزاد کمانگر، معلم کامیارانی را به همراه چهار زندانی سیاسی دیگر -علی حیدریان، شیرین علم‌هولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان- بدون اطلاع وکلا و خانواده‌ها به صورت پنهانی در زندان اوین به دار آویخت.
این اعدام‌ها در شرایطی انجام شد که بر طبق قوانین جمهوری اسلامی نیز دستکم پرونده‌ی سه تن از نامبردگان، منجمله فرزاد کمانگر، در مرحله‌ی بازنگری (اعمال ماده‌ی ۱۸) قرار داشت.
... اکنون و علی‌رغم گذشت سه سال از این واقعه، خانواده‌های اعدامیان نوزده اردی‌بهشت هیچ نشانی از محل دفن عزیزانشان ندارند.

شعر زیر به مناسبت 19 اردیبهشت (روز معلم آزاده) و در وصف فرزاد کمانگر نوشته شده است.

دیری است شام ظلم بر این ملک چیره است           حتی خیال نور گناه کبیره است
جرم بزرگ مرغ سحر نغمه خواندن است                  تقصیر رود بیهده بر جا نماندن است
هر لحظه حق زیستن انکار می شود                      در هر سپیده فاجعه تکرار می شود
"عشق و صفا و پاکی و اندیشه و خرد                   بی هیچ شبهه ای" به اوین راه می برد
علم وهنر به مسلخ بیداد می کشند                      بر دار زان سبب سر فرزاد می کشند
زیرا نگاش سوی افق های دور بود                         آموزگار شادی و امید و شور بود
می دید کودکان گل نشکفته پرپرند                       در زیر بار فقر چه سان رنج می برند
چون ماهی سیاه که عزم سفر کند                      دل برکند ز برکه به دریا نظر کند
برخاست تا که دین خودش را ادا کند                     می خواست تا به راه صمد اقتدا کند
با بچه ها به دامن کوه و کمر زدند                       "با بال شوق " تا خود خورشید پر زدند
بای برابری" چو به  ذهنش خطور کرد                    دیگر زمرز سرخ ستمگر عبور کرد"
ناگه سپاه جهل و تباهی بتاختند                        او را به جرم عشق محارب شناختند
برگ خزان رسیده " به فصل بهار شد                  هرچند سر به دار ولی "کامیار" شد"
چونان شهاب هیبت شب را شکست و رفت      "یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت"

بچه ها! راه دریا از این طرف است/ سیامک تلخابی






گرامی باد ۱۹ اردیبهشت سالروز شهادت معلم آزاده، فرزاد کمانگر


فرزاد کمانگر که امسال سومین سالگرد شهادت او و چهار یار انقلابی‌اش را گرامی می‌داریم، معلمی بود شریف که با رنج و حرمان مردم خود زیست و غم بیشمار زحمتکشان سرزمین خود را داشت.

او معلم بود وبخشی از پربار‌ترین سال‌های زندگی وی که به شخصیت انقلابی و مردمی وی شکل داد، یادگار این دوران است. سالیان تدریس در کامیاران، او را با دنیای زیبا و معصومانه کودکان کرد پیوند داده بود. صمیمتی که در کلام و نوشته‌های او موج می‌زد طنین آن روزگاران و آن خنده‌ها و شیطنت‌های شیرین و بی‌ریای کودکان را داشت.
او مثل هر انقلابی دیگری هیچگاه صفا، صمیمیت و یکرنگی دوران کودکی را از دست نداد. نامه‌های او که در شرایط سخت زندان نوشته شده است همین عطر و طعم را دارد و شاید از همین رو است که در‌‌ همان لحظات نخست، بر جان مخاطب می‌نشیند. فرزاد در تنهایی سلول خود آن لحظات زیبا را چنین یه یاد می‌آورد: «... سه روز تعطیلی و دوری از مدرسه و اشتیاق دیدار دوباره‌ی بچه‌ها بر سرعت گام‌هایم می‌افزود. رابطه‌ی من و دانش آموزانم تنها رابطه‌ی معلم و شاگردی نبود. برای من آن‌ها اعضای خانواده‌ام بودند. انگار سال‌ها با هم زندگی کرده بودیم. هر روز با کلاس اولی‌ها روبوسی می‌کردم. برای صبحانه بوی روغن محلی و آش و نان تازه‌ای که بچه‌ها با خودشان می‌آوردند تا مهمانشان شوم در مدرسه می‌پیچید. از ساعت هشت صبح تا پنج بعد از ظهر در مدرسه بودم...» (پاییز در چشمان می‌دیا، اردیبهشت ۸۹ زندان اوین، انتشار درهرانا)

او که نابرابری‌ها، تبعیض‌ها و محرومیت مردم را از نزدیک می‌دید نمی‌توانست نسبت به سرنوشت آن‌ها بی‌تفاوت بماند. به سفره خالی مردم خود می‌اندیشید به رنج و حرمان کولبرانی که از صبح تا شام از کوه‌ها بالا می‌کشیدند و درسنین پایین کمرشان در زیر بار رنج و کار دوتا شده بود و به شکلی هدفی تفریحی برای شلیک مزدوران حکومت درآمده بودند... به دست‌های خالی پدرانی که شرمندگی را زندگی می‌کردند، به کودکان و به ویژه دختران سرشار از خیالی که طعم مدرسه را نمی‌چشیدند به استعدادهایی که هرگز فرصت شکوفایی را نمی‌یافتند... او به همه این‌ها می‌اندیشید.

فرزاد‌زاده جغرافیایی بود که ستم سیاسی و اقتصادی با ستم فرهنگی که هویت و زبان مردمانش را هیچ می‌انگاشت، یکی شده بود و مردم آن چون برخی دیگر از مناطق سرزمینمان از حق آموزش و تحصیل به زبان مادری نیز محروم بودند... فرزاد ضرورت تغییر را حس می‌کرد و آماده بود تا با تمام وجود در این راه قدم بردارد.

فرزاد به ماهیت بی‌عدالتی سیستمی که کودکان وفرزندان این آب و خاک را در همه جای این پهنه گسترده، محروم و وغیربهره‌مند ساخته بود، آگاه بود از این رو درکی درست از مبارزات مردم در سراسر این خطه داشت. چرا که او همه جا و در هر حرکتی با حکومتی روبه رو می‌شد چه درکار جمعی و وقتی در انجمن صنفی معلمان فعال بود و چه در تدریس و چه در هر حوزه‌ای که می‌توانست پنجره‌ای به آزادی بگشاید.

پاسخ حکومت به فعالیت‌های او قابل پیش بینی بود: شکنجه و زندان. اتهاماتی که حکومت عنوان می‌کرد برای وی اهمیتی نداشت تنها احساس مسئولیت در برابر مردم بود که او را روز به روز مقاوم‌تر می‌کرد. فرزاد در مرداد سال ۸۵ ودر تهران دستگیر شد. مدت‌ها در زندان‌های انفرادی تهران و کرمانشاه وسنندج زیر شکنجه بود و حکم اعدامی که گرفت، چون دیگر محاکمات جمهوری اسلامی، ماحصل یک فرایند ناعادلانه و ضدبشری بود. دادگاهی که وی در آن فرصت دفاع نداشت و حکمی که بدون تکیه بر مدارک کافی و از پیش صادر شده بود و وکیل وی تا به آخر مستندات آن را به چالش کشید.

فرزاد در زندان نیز از عافیت طلبی دوری کرد و همچنان مقاوم ماند. وی بر این حقیقت آگاهی داشت که در چارچوب مناسبات جمهوری اسلامی نه تنها کرد‌ها که هیچکدام ازخلق‌های ایران قادر به دستیابی به اولیه‌ترین حقوق خود نیست. از این رو فرزاد، آزادی را در چشم اندازی ورای حکومت جمهوری اسلامی می‌دید. او در نامه‌ای از زندان می‌نویسد:

«... در شرایط توسعه یافتگی و وجود مناسبات اجتماعی عادلانه و مساوات گرایانه، همزیستی اقوام و نژادهای گوناگون نه تنها مسأله آفرین نیست بلکه می‌تواند به غنای فرهنگی آنجامعه از سویی و بالا بردن ظرفیت تحمل و کاهش تعصبات فرهنگی و کوته نگری افراد آن از سوی دیگر کمک کند. امروزه به ویژه که در عصر جهانی شدن سایه‌ی یکنواختی کسالت آور فرهنگی، تهدیدی برای بسیاری از جوامع است، وجود این تکثر و تنوع فرهنگی موهبتی است که باید به خوبی آن را پاس داشت. در عین حال در شرایطی که مدیریت جامعه توجه کافی به نیاز‌ها و حقوق مشروع این اقلیت‌ها نداشته باشد، خواه ناخواه باید منتظر پیامدهای پردامنه چنین امری بود.» (ما هم مردمانیم، ۲۱ فروردین ۸۹، هرانا)

وی در نامه‌های انگیزاننده‌ای که از زندان می‌فرستاد با شجاعت و تیزبینی بر نقاطی حیاتی انگشت می‌گذاشت. وی خطاب به معلمان دربند می‌نویسد:

«... شما را به خوبی می‌شناسم، همکاران صمد و خان علی هستید. مرا هم که به یاد دارید. منم، بندی بند اوین. منم دانش آموز آرامِ پشت میز و نیمکت‌های شکسته‌ی روستاهای دورافتاده‌ی کردستان که عاشق دیدن دریاست. منم به مانند خودتان راوی قصه‌های صمد اما در دل کوه شاهو/ منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن/ منم،‌‌ همان رفیق اعدامیتان»

او که پیش‌تر خود راه دریا را از ماهی‌های سیاه کوچک دیگری آموخته بود با یادآوری معلمان انقلابی و پیشرو چون صمد بهرنگی می‌نویسد: «مگر می‌توان معلم بود و راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟ حالا چه فرقی می‌کند از ارس باشد یا کارون، سیروان باشد یا رود سرباز، چه فرقی می‌کند وقتی مقصد دریاست و یکی شدن، وقتی راهنما آفتاب است. بگذار پاداشمان هم زندان باشد.

‎مگر می‌توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن و بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت و دم برنیاورد؟ مگر می‌توان بغض فروخورده دانش آموزان و چهره‌ی نحیف آنان را دید و دم نزد؟ مگر می‌توان در قحط سال عدل و داد معلم بود، اما» الف «و» بای «امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟...» (قوی باش رفیق، نامه فرزاد کمانگر به معلمان دربند- اردیبهشت ۸۹)

وی با استقبال از سرنوشتی که خود رقم زده است، تاکید می‌کند:

‎نمی توانم تصور کنم در سرزمین «صمد»، «خانعلی» و «عزتی» معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی‌توانم تجسم کنم که نظاره گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم؟ (همانجا)

یا در جایی که روحیه اعتراض را در در میان خیابانهای تهران تشویق می‌کند و به خانواده جان باختگان صبوری می‌دهد:

«... روز‌ها دیگر تنها در کوچه پس کوچه‌های شهرمان پرسه نمی‌زنم. دلم در میدان هفت تیر و انقلاب و جمهوری می‌تپد، در دستم شاخه گلی است تا به مادران داغدار این شهر نثار کنم.

این روز‌ها فقط تنهایی ابراهیم در بازداشتگاه سنندج بر دلم سنگینی نمی‌کند، دیگر برادران و خواهرانم تنها در زندان‌های سنندج و مهاباد و کرمانشاه نیستند، ده‌ها خواهر و برادر دربند دارم که با شنیدن فریادشان اشکم سرازیر می‌شود و با دیدن قیافه‌های رنجورشان و لباس‌های پاره‌شان بغض گلویم را می‌گیرد و بر خودم می‌بالم برای داشتن چنین خواهران و برادرانی.»

و با شورو شوق ادامه می‌دهد:

«... دیگر این شهر برایم آن شهر غریب و دلگیر با ساختمان‌های بلند و پر از دود و دم نیست، این روز‌ها این شهر پر از ندا و سهراب شده، انگار پس از سال‌ها «پپوله (پروانه) آزادی» در آسمان این شهر به پرواز درآمده و با مردم این شهر برای ترنمش هم آواز شده است. (دیگر تنها کفش‌هایم مرا به این خاک پیوند نمی‌دهد -زندان اوین – چهاردهم آذرماه ۱۳۸۸)

ماهی کوچک داستان ما سرانجام همراه با رفقای انقلابی خود، فرهاد وکیلی و علی حیدریان و دو زندانی سیاسی دیگر به نامهای شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان برعهد خود با مردم وآرمان‌هایش وفا کرد، راه دریا را به ماهیان کوچک نشان داد و در مسیر رسیدن به دریا جاودانه شد.

گرامی باد یاد و خاطر آن عزیزان

نامه جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج به مجامع حقوق بشری








جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج در طی نامه ای خطاب به شورای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و ملت شریف ایران به ذکر موارد نقض حقوق بشر در مورد زندانیان می‌پردازند.
متن کامل این نامه که یک نسخه از آن در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را در زیر می‌خوانید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در افرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو‌ها را نماند قرار
شورای عالی حقوق بشر سازمان ملل و ملت شریف ایران؛ بنا به وظایف انسانی، اخلاقی و اجتماعی خویش ما زندانیان سیاسی، تجربیات شخصی و مشاهدات عینی خود را از موارد نقض آشکار قوانین حقوق بشر از شیوهٔ دستگیری و رسیدگی به اتهامات قضائی مته‌مان تا پایان دوران زندان محکومین در جمهوری اسلامی را به آگاهی شما می‌رسانیم؛ بلکه بنا به وظیفه اجتماعی انسانیخویش از بروز هرچه بیشتر این تخلفات که توسط قوه قضائیه و دستگاههای اطلاعاتی، اعمال می‌شود جلوگیری نمائیم و از تلاش دریغ نورزیم.
از آنجائی که هر زندانی بنا به قانونی که در قوانین مصوبهٔ کشوری و جهانی از جمله قانون اساسی، قانون مجازات اسلامی، ماده واردهٔ قانون احترام و حفظ حقوق شهروندی، آئین دادرسی کیفری، آئین نامهٔ سازمان زندان‌ها و میثاقهای اجتماعی و سیاسی ایران مصوب ۱۳۵۴ مجلس شورای ملی و اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح شده است و قوه قضائیه و سازمان زندان‌ها موظف به اجرای این قوانین می‌باشند اما آنچه در دادسرا‌ها و دادگاه‌های در جمهوری اسلامی می‌گذرد چیزی جز تضییع آشکار حقوق انسانی نمی‌باشد. قوه قضائیه آنچه را که قوانین مجریه به نام رعایت حقوق متهم و زندانی به حفظ کرامت انسانی یاد آوری شده است، به لحاظ عدم اعتقاد و ایمان به قانون یا عدم آگاهی نسبت به آن تضییع می‌نماید و با آنکه هدف قانون گذار انتقام از متهم یا محکوم تابع حقوق جزایی مدرن نبوده بلکه ساختن آن برای جامعه نیز سالم می‌باشد نسبت به این تکالیف قانونی بیاطلاع و ناآگاه می‌باشند و بیشتر بر سیاست ارعاب، رویهٔ خود را استوار می‌سازند و نه تنها زندانی را باز پروری نکرده بلکه عموماً آن را به انسانیغیر سازنده و غیر مفید تبدیل می‌نمایند. پاره‌ای از مواردی را که قوانین گوناگون برای حفظ حرمت و کرامت انسانی بر آن تأکید می‌نماید اما توسط قوه قضائیه و نهادهای امنیتی تضییع می‌شوند جهت اطلاع، یادآوری می‌گردد:
۱-    اصل قانونی بودن جرم و مجازات که در آن، هر فعل هر فرد را باید قانون گذار جرم شناخته و برایش مجازات تعیین کند.
۲-    محاکمهٔ متهمین سیاسی و مطبوعاتی بایستی در دادگاهی صالح و با حضور قاضی‌ای صالح و هیئت منصفه و به شکلی علنی برگزار شود که بر این اساس دادگاه‌های انقلاب از بنیاد غیرقانونی بوده و احکام صادر شده از سوی آن‌ها نیز بی‌اعتبار می‌باشد.
۳-    اثبات جرم با دلیل مدرک و تفهیم اتهام به متهم با دلایل اثباتی و رعایت سلسله مراتب دادگاه مانند احضار، ابلاغ، جلب، تفتیش منازل و اماکن، ممنوعیت بررسی اسناد و مدارک و اموال غیر مرتبت با جرم و شخص.
۴-    تفتیش خانهٔ افراد باید به موجب حکم قاضی صالح باشد. ممنوعیت تفتیش در هنگام شب. اسناد و مدارک باید فقط مربوط به متهم باشد نه سایر افراد خانواده.
۵-    اصل باید بر برائت باشد و در پایان تحقیقات در صورت داشتن مدارک قانونی مانند شهادت، اقرار و مدارک مستدل و قرار به وسیلهٔ بازپرس.
۶-    تفهیم اتهام به وسیلهٔ قاضی صالح با دلایل و مدارک آخرین دفاع گرفته شود و قرار تأمین مناسب صادر شود. قرار تأمین باید جرم، سن، حیصیت، شأن متهم، وضعیت خانوادگی، شغل و جایگاه اجتماعی متهم مطابقت داشته باشد.
۷-    بازجویی فقط توسط بازپرس و با حضور وکیل صورت گیرد نه بازجوی وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی.
۸-    هرگونه فشار روحی، روانی، جسمی و شکنجه برای گرفتن اعتراف خلاف قانون است. زدن چشم بند، پابند و نگهداری در انفرادی کاملا خلاف قانون است.
۹-    هیچ رسانهای پیش از صدور حکم قطعی حق افشای نام و مشخصات متهم را ندارد.
۱۰-    حق دفاع مشروع یعنی آزادانه بودن دفاع، ممنوعیت سیاسی در جزاییات و رعایت تفسیر به جا به نفع متهم به وسیله وکیل.
۱۱-    ممنوعیت تفتیش عقاید و وابستگی‌های مادی از قبیل مال، شغل، مسکن و حیثیت متهم.
۱۲-    ممنوعیت شنود تلفن‌ها و گشودن نامههای متهم.
۱۳-    وضعیت معاش، بهداشت، دارو و درمان و آموزش و ورزش رایگان زندانی توسط زندان.
۱۴-    فراهم کردن وسیلههای تسهیلاتی مانند تلفن و نامه برای اقوام و دوستان برای زندانی.
۱۵-    ملاقات با فامیل درجه یک و دو و دوستان حق زندانی می‌باشد.
۱۶-    زندان تکلیف دارد اگر زندانی بخواهد شغلی به او آموزش داده شود. وسایل کار و آموزش به طور رایگان در اختیار او گذاشته شده و از بیگاری کشیدن از زندانی پرهیز شود.
۱۷-    شغل زندانی در زندان باید درآمد زا بوده و درآمدش در مالکیت او باشد.
۱۸-    اصل شرط مجازات و اینکه مجازات به گونهای باشد که موجب رنج و ایجاد مشکل برای او و خانواده‌اش نشود.
۱۹-    مرخصی بین ۳ تا ۷ روز در ماه حق طبیعی و قانونی زندانی برای وی می‌باشد. (بنا به عرف و رویهٔ موجود)
۲۰-    فضای کافی (حدود ۱۰ م‌تر) برای زندگی و تنفس زندانی.
۲۱-    زدن پابند، لباس خاص و سایر محدودیتهایی که موجب تخریب و توهین و آزار روحی و جسمیزندانی باشد، ممنوع است.
۲۲-    نباید در طول مدت باز داشت تا پایان زندان هیچ توهین و هتک حرمتی به زندانی و خانوادهٔ وی بشود.
مقامات قضایی، اطلاعاتی و انتظامی و سازمان زندان‌ها در سراسر ایران نه تنها کوچک‌ترین اعتنایی به موارد تاکید شدهٔ فوق الذکر ندارند و آشکارا این قوانین را زیر پا می‌گذارند و مته‌مان و زندانیان سراسر کشور توسط مقامات نامبرده به طوری مرموز عملا و آشکارا مورد ستمهای دیگری قرار گرفته به طوری که هیچ زندانی و متهمی نیست که با این ستم‌ها بر خورد نداشته و یا با روان و جسم خود آن را تجربه نکرده باشد. مواردی مانند دستگیری بستگان دور و نزدیک متهمین به عنوان گروگان برای دستگیری مته‌مان، استناد و پرونده سازی از طریق پروندههای مختومه، طلاق همسر برخیمته‌مان و زندانیان به طور اجباری برای ایجاد اختلاف در خانواده‌ها، ضرب و شتم و فحاشی و هتک حرمت و کرامت انسانی و ایجاد شایعه برای کنترل زندانیان، ضرب و شتم و فحاشی و توهین و تحقیر متهم، فیلم برداری از این گونه اعمال در ملاء عام در حق برخیمته‌مان، فحاشی و توهین به باور‌ها و شخصیت مته‌مان در مراحل گوناگون رسیدگی، استفاده از بلاتکلیفی پرونده متهم به عنوان شکنجه برای اعتراف گیری، نگهداری در زندان انفرادی بدون هواخوری در مواردی تا ۴۰ ماه، ورود مواد مخدر به طور گسترده در همهٔ زندان‌ها، پرونده سازی دوباره در درون زندان برای محکومین، بازداشتهای طولانی و نامناسب بدون سند در مراجع صالحهٔ قضایی، تهدید به صدور احکام سنگین پیش از تشکیل دادگاه برای گرفتن اعترافات دروغین، احتساب نشدن دوران بازداشت موقت برای مته‌مان دادگاههای نظامی علیرغم تصحیح قانونی حتئ برای ۲ سال و بد نام کردن متهم در محل کار و زندگیدر میان آشنایان و اقوام، تفتیش بدنی توهین آمیز و برخورد غیر مناسب با زندانی و خانواده آنان در هنگام ملاقات، شنود گفتگوی خصوصی زندانی با ملاقات کنندگان، عدم ابلاغ قانونی حکم صادر شده علیرغم تصحیح قانون، عریان کردن کامل زندانی به قصد تفتیش به هنگام ورود به زندان، نگهداری در قرنطینه در شرایطی موسوم به پارک یا چال سلولی و استفاده از قرص مُسهل کننده، تبعید زندانی بدون حکم قاضی فقط با خواست وزارت اطلاعات، تجاوز و آزار جنسی در برخی از موارد، رنج زندانیان و ناراحتی‌های ایجاد شده برای ایشان به علت سؤ تغذیه گسترده، فقر شدید بهداشت و درمان در زندان‌ها، فروش لوازم غیر استاندارد به چندین برابر در فروشگاههای زندان، بیگاری کشیدن از زندانیان برای نظافت درون زندان، عدم تفکیک جرائم در بسیاری از زندانهای کشور، صدور احکام اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال، اعمال و صدور احکام سنگین متضاد با قوانین حقوق بشری مانند اعدام‌های گسترده، قطع عضو، سنگسار، شلاق و غیره.
جمعی از زندانیان زندان رجایی شهر کرج