۱۳۹۳ فروردین ۱۶, شنبه

دلنوشته مادرِ آرش هنرور شجاعی





مادر محمدصادق (آرش) هنرور شجاعی روحانی منتقد و زندانی بند ویژه روحانیت زندان اوین طی نامه‌ای می‌نویسد: «آری فرزند من مانند بسیارانی دیگر آتش به خانه و خانوادهٔ خویش زد، تا خانه‌های شما را گرم و دلهای شما را روشن نگاه دارد، و سالهای عمر خویش را فدا کرد تا لحظه‌های شما بیشتر به شما وفا کنند و اینک لحظه‌های خودش در کنج زندان به اندازهٔ سال‌ها امتداد می‌یابند. دلِ پاک و تنِ خاک را گرو دستان دشمن داد، با این امید که در این خاک پاک ذره‌ای بیشتر آزادی تنفس شود.»
متن کامل این نامه که یک نسخه از آن در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را در زیر می‌خوانید:
نوشته‌ای از مادر دلسوختهٔ زندانی سیاسی، محمدصادق (آرش) هنرور شجاعی
روزی طفلی رؤیای روزگاری بهتر برای دیار خویش را در سر پروراند، از همه سرپیچید و سراسیمه در پی رویای خویش رفت، در هر دم و بازدم به آزادی و آزادگیِ آدم اندیشید و در هر قدم رهایی قلم را جستجو کرد.
روزی هم ستمکارانِ نشسته بر منبرهای خون دژخیمان خود را گسیل داشتند تا با چنگالهای چرکین و غل و زنجیرهای سنگین خویش او را به قفس افکنند اما نه در قفس از نفس افتاد، نه پای پس کشید بلکه در قفس به جای بال و پرزدن به هوس آزادی خویش، کوشید به دیگران نیز شوق پرواز بر فراز دیاری آزاد و آباد را منتقل کند.
و در زندان که گورستان زنده گان است، آزادی خویش را به کام نگرفت و در هیچ گوری هم آرام نگرفت بلکه به باغبانی پرداخت تا ریشه‌های نهفته را آشکار کند و جوانه‌های خفته را به بار بنشاند و اندیشه‌های ناگفته را بیدار کند.
بار‌ها لب بر طعام و و کلام بست تا نشان دهد بر سرِ مرام ایستاده است و رام خون خواران نمی‌شود.
آری فرزند من مانند بسیارانی دیگر آتش به خانه و خانوادهٔ خویش زد، تا خانه‌های شما را گرم و دلهای شما را روشن نگاه دارد، و سالهای عمر خویش را فدا کرد تا لحظه‌های شما بیشتر به شما وفا کنند و اینک لحظه‌های خودش در کنج زندان به اندازهٔ سال‌ها امتداد می‌یابند. دلِ پاک و تنِ خاک را گرو دستان دشمن داد، با این امید که در این خاک پاک ذره‌ای بیشتر آزادی تنفس شود.
اینک بیائید دست به دست هم بدهیم و همگی با هم آزادی را فریاد کنیم و از یاد نبریم که کسانی آزادی خود را برای آزادی ما و فرزندان ما زیر پا گذاشتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر