۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

سندیکا و جامعه مدنی / عزت درویشی








نضج گیری تفکر ساندیکایی و شکل گیری آتیِ اتحادیه ها را در ایران می توان تا نخستین کنشها و کوششها در حاشیه فعالیتهای کارگران ایرانی در منابع نفتی باکو و در دهها سال پیش پیگری کرد. از رهگذر استقرار نخستین اجتماعات ایرانی کارگران در این منطقه، و آشنایی آنان با مفاهیم سوسیال دموکراتیک ، به زودی سازماندهی کارگری و بنیانگذاری تشکیلات مستقل کارگری، به مساله ای با اهمیت در بسیاری از نقاط ایران بدل شد و طبقه کارگر نوظهور ایران خود را در راه نجات هستی و آگاهی خویش از قید استثمار و کنترل قرار داد.
برخلاف بسیاری از حوزه هایی که محل تصادم سنت و اندیشه های تجدد طلبانه قرار گرفتند و روشنفکران به محمل توزیع افکار تازه در این باره تبدیل شدند، در حوزه فعالیتهای کارگری، کنشهای مدنی از پائین و از رهگذر تجارب واقعی کارگران پا گرفت. از این روست که می توان ادعا کرد، کارگران ، خود حاملان اصلی اندیشه های سندیکایی بوده اند و زندگی واقعی آنها پایه پذیرش چنین اندیشه ای بوده است. از طرفی ، برخلاف بسیاری از شعارها و آرمانهای روشنفکران، که اغلب انتزاعی بوده و نیازمند طی پروسه طولانی بازتعریف و تحلیلهای نظری دیریاب هستند، فعالیتهای سندیکایی بر مبنای اهدافی عینی تعریف می شوند که از همان نگاه نخست برای طبقه کارگر ملموس و سهل الوصول تر به نظر می رسند.
اما همین درک ملموس نیز باعث و بانی تلاشهای سازمان یافته حکومتها در تاریخ معاصر ایران بوده است تا مانع از استقرار سندیکاهای مستقل شوند. تضعیف سندیکا و تشکل یابی کارگران این فرصت را در اختیار حکومتهای ایران قرار داده است تا ضمن قبضه و تسلط این حوزه ، ضمن کنترل بزرگترین جمعیت مولد کشور و جلوگیری از تکوین آگاهی طبقاتی و اجتماعی در آنها، نوعی از تشکیلات وابسته را طرح ریزی کنند که کانال اصلی عوامفریبی ها و بسیج سیاسی توده های ناآگاه از آنها شود.
پافشاری حکومتها در مسیر تکوین تشکل یابی کارگران، هرگز نباید دستاویزهای کافی را برای روگردانی کنشگران اجتماعی و فعالان کارگری تولید کند. سندیکا بدون تردید از بی بدیل ترین اشکال اِعمال دموکراسی مستقیم است که دقیقا برآیند مطالبات واقعی جامعه بوده و از پائین و از بطن تجربه زندگی روزمره و دانش زیستن بدست می آید.
سندیکا را می توان پایه ای ترین رکن تقویت کننده دموکراسی خواهی و عدالت طلبی در ایران دانست. چرا که بر شانه آگاهی بزرگترین بخش از جمعیت کشور یعنی طبقه کارگر ایستاده است. سندیکا می تواند نقطه عزیمت تاملات روشنفکران ایرانی باشد که همواره خواستار تحقق دموکراسی در سطوح وسیع بوده اند. اتحادیه های کارگری محل انعکاس خواستهای مردمی هستند که راههای تغییر وضعیت موجود اجتماعی و سیاسی را از پایه ای ترین نقطه و عمومی ترین جایگاه تعقیب خواهند کرد.
جامعه ایرانی بواسطه همین تجربه ناقص و ناکارآمد تحزب سیاسی باید با اهتمام نسبت به وجود سندیکاها، فردیت ایزوله شده خود را در پروسه عملیاتی تصمیم گیری و مشارکت اجتماعی باز یابد. ماهیت دموکراتیک فعالیت سندیکایی، قیدهای جنسیتی، نژادی، قومیتی و عقدیتی را به حاشیه می راند و امید رهایی طبقه کارگر را از اسارت در چنگال جنگهای زرگری و آنتاگونیسمهای کاذب جناحهای قدرت زنده می کند. بر شانه های سندیکاهاست که مجرب ترین و باسوادترین کارگران می توانند در کنار روشنفکران آزادی خواه و عدالت جوی پایه های احزاب سیاسی مدرن را در کشور پی ریزی کنند.
طیقه کارگر به انزوا رانده شده ایران تنها در تشکل یابی کارگری است که بهبود زندگی خود را در گرو بهبود زندگی و شرایط اجتماعی عمومی معنا خواهد کرد و به تقویت بیش از پیش سرمایه و مشارکت اجتماعی و تعادل اجتماعی و تقسیم عادلانه ثروت در جامعه خواهد انجامید.
دولتمردان عوامفریب، همواره برای بهره گیری از رای خام اعضای این طبقه، آنها را به عنوان پایه های تولیدی کشور مورد تشویق های شرورانه خود قرار داده اند و در نهایت با ساز و کارهای سیاسی متعدد آنها را رو در روی هم قرار داده اند تا خود با خیالی آسوده به چپاول ثروتهای جامعه بپردازند. طبقه کارگر به بازیچه شعارهای سیاسی و تبلیغاتی دولتمردان تقلیل یافته است، باید در راستای فعالیت سندیکایی به واقع دریابد که اگر چه بار تولید ثروت به دوش او گذاشته شده است اما کمترین نفعی از این چرخه ثروت نبرده است.
فرایند آموزش مشارکت اجتماعی در سندیکا، طبقه کارگر را به نقطه عطف تحولات اجتماعی بدل خواهد کرد، جامعه مدنی ایران را دچار تحول کمی و کیفی خواهد کرد چرا که طبقه کارگری خواهد داشت که نه تنها سازنده ثروت اقتصادی بلکه پشتوانه سرمایه اجتماعی و فرهنگی و شاهین ترازوی آزادی و عدالت اجتماعی خواهد بود.
تنها در این صورت است که دموکراسی در ایران قادر خواهد بود به یک پروسه ( روند) اجتماعی پایدار ارتقا یابد که به سهولت و با دستکاری در آرای انتخاباتی و یا ترفندهای سیاسی دچار وقفه و رکود نشود. اصل بودن گفتگو و به زیر کشیده شدن تابوی نظام استبدادی در اندیشه سندیکایی، باعث می شود تا دموکراسی در سطوح عرضی در همه عرصه های اجتماع گسترده شده و برای وسیع ترین جمعیت کشور درونی شود.
در جامعه مدرن و به فراخور تخصصی شدن فزاینده  حرفه ها و مشاغل متعدد هر یک محل تاسیس یک اتحادیه یا سندیکا هستند که بین اعضای طبقه کارگر، پلورالیسمی پویا را ترویج خواهند کرد و قادر خواهند بود از همسان سازی و نابودی آرای مستقل، جلوگیری کنند. حرفه ها و بخشهای مختلف طبقه کارگر می توانند ضمن حفظ خصوصیات خود، اما ذیل اندیشه سندیکایی همچون حلقه های زنجیر به هم متصل شده و در شکل گیری فرایند فدراسیون یا کنفدراسیون ملی کارگران کشور توان چانه زنی فوق العاده ای بدست آورند.
مزیت بزرگ فعالیت سندیکایی در تعقیب شعارها و اهدافی است با جنبه های عینی که قدرت جذب طبقه کارگر را دارد. این اهداف که در وهله نخست در بهبود کیفیت زندگی متمرکز شده است، پس از جذب و بسیج گسترده طبقه کارگر می تواند وارد فاز آموزشی شود و در نهایت دموکراسی و توسعه سیاسی پایدار را از لفاظی خارج و به یک مولفه انکار ناپذیر اجتماعی متحول سازد.
تنها با ارجاع به یکی از مصادیق تجربه فعالیت سندیکایی که ناظر است بر ایجاد صندوقهای مستقل مالی ( مانند صندوقهای تعاونی و قرض الحسنه ) ، انحصارات صرفا سودطلبانه اقتصادی و بانکی را نقض کرده و باعث گردش ثروت حاصل از فعالیت تولیدی در بین تولید کنندگان شود. همین گردش مالی خود قادر است تا به بازتولید شبکه وسیعی از فعالیتهای اجتماعی و رهاسازی کارگران از بنگاههای سرمایه دارای مالی شود. فراغت این طبقه از چنین زد و بندهای مالی، می تواند فرصت و انگیزه های لازم را جهت آموزش و تقویت دانش اجتماعی در او پدید آورد.
سندیکا همان عرصه ای است که می توانیم جنبشهای اجتماعی را در بستر آن تقویت کنیم و امیدوار باشیم فارق از تغییرات ادواری دولت و جابه جایی در سطح قدرت، مستمر باقی بمانند و عمر خواست تحول طلب را بلند مدت و جامعه مدنی را فربه نمایند. از همین رو معتقدم، بر مجموعه متنوع فعالان اجتماعی در ایران لازم است تا از ضرورت تشکل یابی و تقویت فعالیت سندیکایی حمایت کنند. تقویت این فعالیتها می تواند جمهوری اسلامی را حتی از دل بستن به شعارهای توخالی خود پیرامون همراهی فرودستان با برنامه های کج و معوج سیاسی و اقتصادی بی برنامه نا امید کرده و خود را نه تنها مواجه با مطالبات طبقه متوسط شهری بلکه در تضاد با اکثریت سازمان یافته جامعه دریابد.
در این شرایط است که حتی اگر به سرعت و سهولت به تغییر کلیت حکومت نیاندیشیم، اما می توانیم اطمینان حاصل کنیم که آنها به نفع اصلاحاتی دامنه دار و بنیادین عقب نشینی خواهند کرد.
فعالان این حوزه در ایران امروز را نباید در برابر سرکوب ها و تهدیدها تنها گذاشت. آنها باید از حمایت بخشهای وسیع جامعه مدنی و طیفهای وسیعی از فعالان سیاسی و اجتماعی برخوردار باشند. میزان حمایت از آنها و به خصوص سازمان دهندگان فعالیت سندیکایی که به زندانهای طویل المدت محکوم شده و یا از فعالیتهای خود محروم شده اند، می تواند حامل پیامی روشن و محکم برای تمام اعضای طبقه کارگر باشد و آنها خود را در برابر فشارهای امنیتی تنها احساس نکنند.
هم چنین با تشکیل صندوق های حمایت بین المللی کارگری که در همه اتحادیه های جهانی کارگری مرسوم است به هنگام اعتصابات و یا اخراج رهبران کارگری از محیط کار به آنها پشت گرمی مالی داد تا بدون ترس از گرسنگی خانواده هایشان در شرایط بیکاری و اخراج هم به فعالیت های بشردوستانه سندیکایی خود ادامه دهند. این یاری بین المللی همان انترناسینالیسم پرولتری در قالب امروزی خواهد بود که با رشد رسانه های مختلف الکترونیکی و بدون حد و مرز به راحتی می توان آن را سازماندهی و رهبری نمود.
منبع: ماهنامه خط صلح شماره 21

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر