۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

کار کودکان، ضرورت جنگل سیمان و آسفالت!/ مهدی آمیزش








 بر اساس تاریخ سرمایه داری چنین مدعی بود، ورود کودکان به بازار تاریخی بسیار طولانی دارد، به عبارتی "اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، اما این رخداد به منظور تولید بیشتر کالا‌ها به واسطه ی ماشین‌آلات مکانیکی جایگزین کار با دست شدند. کارخانه‌ها ابتدا در انگلیس، ایالات متحده و سپس همه جای دنیا گسترش پیدا کردند. صاحبان کارخانه‌ها کودکان را به عنوان منبع جدید نیروی کار ارزان برای کار با ماشین‌های‌شان در نظر گرفتند، کار با آن ماشین‌آلات نیازی به قدرت بزرگسالان نداشت و کودکان با دستمزد بسیار کمتری به کار گرفته می‌شدند، و اما در اواسط قرن نوزدهم کار کودکان تبدیل به یک معضل بزرگ اجتماعی شد".
ولی امروزه این کودکان در ایران که غالباً از مهاجران افغان هستند، به ایران پناه آورده و تحت سلطه‌ی نظام یا جامعه سرمایه داری حاکم بر ایران قرار گرفته و بدین تعبیر به جای کودکی، بنا بر شرایط جبراً موجود، وارد بازار کار می شوند، اگر گشتی در سطح شهر بزنی، یافتن چنین کودکانی که نام کودک رو به دوش می کشند و آن هم در حالی که بیش از بزرگسالان تحت فشار هستند، به سهولت امکان پذیر است، کافی است که وارد خیابان ها و بازارهای حومه شهرها شویم تا با هجوم این کودکان مواجه گردیم.
"کودکان کار فقط بر سر چهارراهها قرار ندارند، بلکه تعداد کثیری از این کودکان در کارگاه‌های زیر زمینی روزانه مشغول کار سخت و طاقت فرسا هستند."
این کودکان که به عنوان نیروی کار ارزان در بین کارفرمایان شناخته شده و در محیط‌های کار خود، آسیب‏های جسمی و روانی‏ زیادی به آنها وارد می شود، همچون: آثار مخرب فیزیولوژیکی‏ای که کار بر بدن کودک می‏گذارد و می تواند شامل کار در کارخانه، معدن، روسپی‌گری، کشاورزی و ... باشد، معول است.
اما گاهاً دیده شده که به این کودکان لقب "خلافکار" را اطلاق کرده و می گویند که: "گردانندگان و عوامل این "باند"ها هستند که گل یا فال یا... تهیه می کنند و بعد در محل هایی آنها راگذاشته و برای "فروش" و یا "تکدی گری" مکانی را در اختیارشان قرار می دهند، حتی اگر اینها پدر و مادر و خویشاوندان آن کودکان باشند"، اما در واقع، غالب این کودکان، از مهاجرانی هستند که در مناطق حاشیه نشین و فقیر جامعه بوده و اکثراً باهم نسبت های فامیلی دارند و از جایی که تعداد این کودکان در خانواده ها بسیار است، به صورت جمعی باهم بر سر محیط کار رفته که هم تنها نبوده و در صورت وجود تهدیدی در این جنگل سیمان و آسفالت، بتوانند از یکدیگر محافظت کنند، ضمن اینکه بدین طریق می توانند در هزینه های رفت و آمد هم صرفه جویی کنند، اما و متاسفانه این ذهنیت غلط در بین عموم مردم جا افتاده که این کودکان توسط "باند"هایی مورد سوء استفاده قرار می گیرند و این درحالی است که کودکان قربانی جوامع سرمایه داری ایی شده اند که تمام کودکی را از آنها سلب کرده و روزانه مورد ستم از جانب کارفرمایانی قرار می دهد که بدر جهت منافع و سود روزافزون سرمایه ی خود، کودکان را مورد استثمار قرار می دهند.
بدین گونه است که می توان گفت: مادامی که "قدرت، سرمایه را افزایش میدهد و سرمایه قدرت می آفریند" شرایط این کودکان خصوصاً و تمامی کودکان عموماً، روز به روز به حالت وخیم تری کشیده خواهد شد، به ایران امروز نگاهی بی اندازید، یک خانواده متوسط از نظر شرایط مالی، که حتی نیاز به اجاره خانه هم نداشته باشند(خود صاحب‌خانه باشند) درآمدشان کفاف زندگی را نمی دهد، حال چه توقعی از خانواده ها و کودکانی میتوان داشت که در حاشیه های شهرهای ایران و در بدترین شرایط، درحال امرار معاش هستند و به خورد و خوراک روزانه خود محتاج اند؟
کودکانی که روزانه مورد خشونت قرار می گیرند، کودکانی که انواع ستم های موجود بر آنها اعمال می شود را نمیتوان نادیده گرفت، این کودکان غالباً از مناطق جنوب شهری یا همان حاشیه نشین ها هستند، محیط‌هایی که انواع جرم و جنایت به "وفور" دیده می شود، اما اینکه بخواهیم اعلام کنیم این کودکان "خلافکار" هستند این اشتباه است، اینان در شرایطی رشد یافته اند که انواع جرم ها را از نزدیک به چشم دیده و با آنها "آداپته" شده اند، که برای خالی کردن عقده های درونی خود از سرکوب های جامعه طبقاتی گاهاً دست به اعمالی از قبیل: سرقت، ضرب و شتم و... می زنند. این شرایط محیطی‌ست که اینان را به این نحو بار می آورد، نه خود به صورت خودخواسته.

نویسنده: مهدی آمیزش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر