۱۳۹۲ خرداد ۱۸, شنبه

شعری از معلم دربند، رسول بداقی/ ویدئو







 رسول بداقی، معلم محبوس در زندان اوین، شعری سروده است. متن این شعر به همراه ویدئویی که شاملِ صدایِ این زندانی ست و در اختیار ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر قرار گرفته است را در زیر مشاهده می‌کنید:

برخیز!
هموطن برخیز!
به یاد نداهایِ مانده در انتهایِ کوچه
به امیدِ بازگشتِ پدران و مادران و خواهران و برادرانِ زندانی
به یادِ آنان که در سیاهچال‌هایِ رژیم با دستبندهای آهنین به سقفِ زندان‌ها آویزانند
آنجا که تو ندیده‌ای و نشنیده‌ای
هموطن برخیز!
به یادِ ناله‌های جوانانِ هم‌وطنت در زیرِ شکنجه‌های مامورانِ بی عاطفه؛
آنگاه که پوستِ تن به شلاق می‌چسبد
سوگند به آهِ بی‌گناهانِ محکوم در میانِ دیوارهایِ تنگ و بلندِ زندان‌های فریب کاران
سوگند به نگاه‌های حسرت آمیزِ بی‌نوایانِ وطنت برخیز
سوگند به رنگِ زردِ کودکانِ بی‌سرپرست
به چشم‌هایِ اشک آلودِ مادران سوگند، برخیز
به بغض‌های فروخورده‌ی پدران
به نگاه‌هایِ دردمندِ نیازمندانِ وطنت برخیز
سوگند به دل‌های اندوه بار و دست‌هایِ تاول زده‌ی کارگران در پشتِ کوهستانِ رنج‌های بی حاصل
به دست‌هایِ کوتاه و چهره‌های شرمگینِ نیازمندانِ از یاد رفته در حسرتِ یک زندگیِ بی دغدغه
به ناله‌های فراموش شده در میان هیاهویِ قدرت و ثروت و آقاییِ سیاستمدارانِ رند و زبان‌باز و ناپرهیزکار
و چشمان هیزِ سردمدارانِ خودکامه برخیز
این فریب به اعتماد است
این نیرنگ به برادران است
این دروغ به راستگویان است
این زنجیر به دست و پایِ بی گناهان است
این جنایت بر درستکاران است
این دزد خانگی است
این تشنگی کنارِ چشمه‌ای گوارا است
این گرسنگی کنارِ سفره‌ی نان است
برخیز که این ریا بر پرهیزکاران است
هموطن چشم به راهِ بیگانه نباش
برخیز که اینار فرهنگ و تمدن و شرف و انسانیت و هویت و غیرتِ تاریخی‌ات زیرِ چکمه‌های نرمِ دروغ و ریا و نیرنگ و خودنمایی و خودکامگی و دزدی و غارت لگدمال است
مبادا ملتی که جامه‌ی ستم کشی بر پیکرِ اندیشه‌ی خویش بپوشاند و زیرِ بارِ ستمگران شانه خم کند
هم‌وطن برخیز که سیلابِ فقر و تنگدستی و ترس و تابوی برخاسته از مترسک‌هایِ منطق و قدرت و سیاست و دین از دیوارِ خانه‌ات، از پنجره‌ی همسایه‌ات به سویِ بسترِ آرامِ فرهنگ و تمدن و هویت و ارزش‌های انسانی‌ات یورش آورده است
و می‌رود تا هستی‌ات، اندیشه‌ات، باورت، آروزهایت و هیثیتِ نیاکانت را هم‌چون زندگی‌ات با افسانه‌های فراموش شده در لابه‌لای سنگواره‌هایِ گمشده‌ی تاریخ پیوند زند
هم‌وطن برخیز که اهریمنان بر دلِ پاکِ کودکانت نقشِ ناپاکی زدند
هم‌وطن برخیز که اینجا سرزمینِ بی عاران نیست
دیارِ ستم‌کاران نیست
اینجا نه سرزمینِ بیداد است
هم‌وطن برخیز که هنگامِ فریاد است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر