۱۳۹۲ آذر ۲۷, چهارشنبه

گزارشی از چهار سال حضور امیرخسرو دلیرثانی در زندان










مهندس امیرخسرو دلیرثانی متولد ۱۳۵۲ در سبزوار ، در سال ۱۳۷۳ از طریق شرکت در جلسات منزل دکتر پیمان و مطالعه ایران فردا با تشکل ملی مذهبی آشنا شد. وی از سال ۱۳۷۸ فعالیت سیاسی خود را با عضویت در جنبش مسلمانان مبارز ادامه داد و در سال ۱۳۸۶ به عضویت شورای مرکزی جنبش انتخاب شد. از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۸ برگزار کننده جلسات هفتگی منزل دکتر پیمان و مراسم هایی بود که توسط جنبش مسلمانان مبارز برگزار میشد. از سال ۱۳۸۶ و با تاسیس کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه ، امیرخسرو به عنوان نماینده جنبش ، همکاری با کمیته مذکور را آغاز کرد که تا زمان دستگیری ادامه یافت. در تاریخ ۱۳۸۸/۱۰/۱۴ با ورود ماموران به منزل مسکونی وی و بدون ارایه حکم بازداشت ، دستگیر و به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شد. این عضو ارشد جنبش مسلمانان مبارز مدت ۷۰ روز در این بند تحت بازجویی بود که ۲۴ روز را در انفرادی گذراند. او اسفند ماه ۸۸ به بند عمومی ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد و پرونده وی به دادگاه فرستاده و در اردیبهشت ۱۳۸۹ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب توسط قاضی مقیسه به اتهام عضویت در گروه غیرقانونی ، تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی محاکمه و به چهار سال حبس محکوم شد. به دنبال درگذشت مهندس سحابی و قتل دخترش هاله سحابی ، در اعتراض به ظلم وارده به همراه هدی صابر با صدور بیانیه ای اعلام اعتصاب غذا کرد که در هشتمین روز اعتصاب غذا ، هدی صابر دچار سکته قلبی شد و پس از ضرب و شتم در بهداری اوین ، به بیمارستان مدرس منتقل و به دلیل عدم رسیدگی پزشکی به موقع به شهادت رسید. دلیرثانی با صدور یک گزارش مفصل در اینترنت کل واقعه اعتصاب غذا و نحوه برخورد با هدی صابر را منتشر کرد و سپس به همراه یازده نفر دیگر از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در اعتصاب غذای دیگری که در اعتراض به شهادت هدی صابر انجام شد شرکت کرد و در دوران حبس با امضای چندین بیانیه به همراه سایر فعالین سیاسی دیگر در زمینه های مختلف سیاسی و حقوق بشری بر مواضع خود پافشاری نمود که این موضوع تا آخرین روز زندان و با صدور بیانیه به مناسبت روز جهانی حقوق بشر ادامه یافت. این فعال ملی مذهبی در طول این ۴ سال چندین بار به دلیل این بیانیه ها در دادسرای اوین مورد بازپرسی قرار گرفت و در دو نوبت به دلیل اعتراض به مسایل صنفی و وضعیت زندانیان به زندان انفرادی منتقل شد. در آخرین روز از اقامت وی در بند ۳۵۰ ضیافتی به افتخار ۴ سال ایستادگی قهرمانانه امیرخسرو دلیرثانی ، از سوی همراهان ملی مذهبی این زندانی سیاسی برگزار شد که در ابتدای این مراسم ، دکتر علیرضا رجایی برجستگی دلیرثانی را تقدم اخلاق در هر مبارزه سیاسی خواند و گفت : اگرچه این زندانی سیاسی ، بستگی هویتی به اندیشه ملی مذهبی داشت ، اما مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر او در جریان رویدادهای دوران حبس ، محدود به ارتباط با اعضای گروه خود نبود و به داقع انسانی در خدمت تمام زندانیان بود. او دلیل مقبولیت خسرو دلیرثانی در بند ۳۵۰ را شجاعت و حساسیت وی در مورد مشکلات همه زندانیان فارغ از وابستگی های ایدیولوژیک یا سازمانی آنها خواند و افزود: برای او اخلاق بر هر اقدامی اولویت داشت و همین موضوع موجب محبوبیت بالای او در میان طیف های مختلف است. امیرخسرو دلیرثانی در این مراسم با ایراد سخنانی گفت: تا این صفحه از تاریخ ایران ورق نخورد ، مبارزه هست و برای یک مبارز همه جا زندان است چه درون چهار دیواری چه بیرون آن.متن کامل سخنرانی امیرخسرو دلیرثانی به شرح زیر است:
آنچه آموختم؛ زندان نیز چون زندگی محل گذار است. اکنون که به پایان دوران ۴ساله ی زندان رسیده ام ، تاملی در آنچه آموخته بودم انجام شد و نهایتا از این تجربه گرانبار جمع بندی صورت گرفت؛ همه ما (زندانیان سیاسی) صرفنظر از عقاید و روشهایمان ، در یک وجه اشتراک داریم و آن خواست ایجاد “تغییر” در اوضاع کنونی جامعه است. تلاش برای ایجاد تغییر ، وقتی که موانعی بر سر راه تغییر وجود داشته باشد ، خواه ناخواه به “مبارزه” می انجامد. آنچه آموختم این بود. برای ایجاد تغییر چهار کلمه رمز وجود دارد؛ ایمان ، آگاهی ، اراده و امید.
-ایمان به آمادگی و همراهی جهان هستی در جهت ایجاد تغییر و از این جهت تنها نبودن مبارز.
-آگاهی: شناخت از “چگونگی انجام تغییرات” و “قوانین حاکم بر جهان”
-اراده: “یا با تمام وجود در راه ایجاد تغییر تلاش کردن” که کلید گشایش هر درب ناگشودنی است.
و امید: “یا اطمینان به حصول نتیجه نهایی ، حتی اگر در جایی فرا تر از زمان و مکان .
و اما نکته دوم: برای ایجاد تغییرات اجتماعی باید همراه شد و برای همراه شدن با مردم و خواسته هایشان برای تغییر ، نخست باید همدل بود و برای همدلی با دیگران هم چهار کلمه رمز وجود دارد: آرامش ، صبر ، اخلاق و مدارا.
-آرامش لازمه ی گام نخست رفتن به سوی دیگران است برای همراه شدن ، تا احساس امنیت و اعتماد در آنها ایجاد شود.
-صبر: پس از برخورد با دیگری است ، ایستادگی مثبت در برابر واکنش ها و صرف زمان کافی برای تاثیرگذاری و تاثیرپذیری تا هماهنگی حاصل شود.
-اخلاق: رو راست بودن در همه چیز ، و از همه مهم تر قربانی نکردن حقیقت در برابر مصلحت حتی اگر به ضرر خود باشد.
-مدارا: مهربانی و دلسوزی و درک طرف مقابل ، انگار که در هر شرایط خود را به جای او نهاده ای ، و آنگونه باشی که از او انتظار داری با تو باشد.
درس سوم: لازمه ی همراه شدن برای تغییر به رسمیت شناختن خود و دیگران است. کسی که خود را به رسمیت نمی شناسد دچار خودباختگی ، نا امیدی و بی اراده گی خواهد شد و باور خود را به تغییر از دست خواهد داد و کسی که دیگران را به رسمیت نمی شناسد ، قربانی خودکامگی و خودبینی خواهد شد و در عرصه تغییر به زودی تنها خواهد ماند و سر انجام در مقابل جریان تغییر قرار خواهد گرفت.
-و اما در مورد آزادی یا بیرون رفتن از زندان:
کسی که به دنبال ایجاد تغییر است آنرا در “رفتن” میجوید و همین رفتن ، رفتن در مسیر تاریخ است ، یعنی حرکت از مرحله ای به مرحله دیگر و ورق خوردن صفحه ای که خواستار تغییر آن است. بنابراین تا تاریخ ورق نخورد ، برای یک مبارز همه جا زندان است ، چه درون چهار دیواری و چه خارج آن.
آیا بیرون رفتن از زندان به معنای ورق خوردن یک صفحه از تاریخ و ایجاد تحول است؟ آیا میتوان از زندان بیرون رفت و آنهایی را که درون محبس ها مانده اند را به فراموشی سپرد؟ آیا میتوان از زندان خارج شد و خاطره ی “هدی صابر” ، “جعفر کاظمی” ، “محمدعلی حاج آقایی” ، “محسن دگمه چی” و آنهایی را که جان خود را در “غربت ناشناخته بودن” در پشت دیوارهای بلند از دست داده اند را از یاد برد؟
آیا میتوان در این صفحه از تاریخ معاصر زندگی کرد و یاد “سهراب ها” و “ندا ها” و “ستار ها” و هزاران هزار شهید مبارزات آزادی خواهی و ضد استبدادی را فراموش کرد؟
برای بیرون رفتن از زندانها ، باید یک بار دیگر تاریخ ورق بخورد و برای آنکه در صفحه بعدی زندان نباشد ، نخست باید آزادی را در درون خود جست. آزادی واقعی زمانی تحقق خواهد یافت که همه ما از زندان “منیت ها” خارج شویم و اول از همه وجود و حق حیات مخالفین خود را به رسمیت بشناسیم.
اگر هنوز نتوانسته ایم دیگری را به رسمیت بشناسیم ، دیوارهای زندان درونمان قطعا از دیوارهای زندان اوین افراشته تر است ، و همین دیوارهای درون است که در برگ بعدی تاریخ ، تاریکی را حاکم خواهد ساخت و زندانهای دیگر و دیگری برای مخالفین ایجاد خواهد کرد.
ای کاش میدانستم و مطمین بودم که همانگونه که از درهای زندان اوین بیرون میروم ، میتوانم درهای زندان درون را هم باز کنم و دیگری را با مهربانی و نگاه انسانی در قلب خود جای دهم ، حتی اگر مخالفم باشد.
با تمام وجود برای همه ی مان آزادی آرزو مندم.
نویسنده: س خ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر