۱۳۹۳ مرداد ۲۴, جمعه

دل نوشته میثم اسعدی در یادبود جمال حسینی





میثم اسعدی حقوق‌دان و استاد دانشگاه در یادبود جمال حسینی می‌نویسد: «جمال به ما یاد داد که می‌توان بدون توجه به‌نژاد و دین و ملیت هم به معنای والاتری که همانا انسانیت هست فکر کرد. اون نماد واقعی حاتم طایی زمان بود که با تمام دلشکستگی‌ها، بی‌مهری‌ها، نامردی‌ها باز هم لحظه ایی در کمک کردن و یاری رساندین و انجام رسالتش که همانا صدای مظلوم بودن بود از پای ننشست.»
متن کامل این نامه را در زیر می‌خوانید:
نیست از هیچ طرف راه برون شد زشبم
غم هجران تو گردیده حصارم چه کنم؟
به قول فروغ زندگی برای بعضی‌ها مثل یه در بسته هست، هر کاری می‌کنن تا بازش کنن اما وقتی بازش کردن می‌بینن که هیچی پشتش نیست. برای بعضی‌ها هم زندگی مثل یک در باز هست روزی هزار بار از چارچوبش رد می‌شن بدون اینکه چیزی ازش بفهمن.
برای بعضی‌ها اما زندگی یه راهه، کوتاهی و بلندیش مهم نیست مهم اینه که تو هر لحظه این راه رو می‌ری همراهانی پیدا می‌کنی چیزهای جدید یاد می‌گیری می‌سازی شکست می‌خوری اما ادامه می‌دی یک راه پر از خوشحالی، غم، شکست و موفقیت.
زندگی برای جمال و امثال جمال همون راهه، راهی که می‌تونن ساعت‌ها و روز‌ها توی یه قسمتش بشینن و هر لحظه چیزهای نو تجربه کنن و اتفاقات خوب به همراهانشون هدیه بدن.
برای ما جمال توی مسیر و راه زندگی فقط یک یاور نبود، یک راهنما بود که به درستی راه رو می‌شناخت و مهر و انسانیتش رو به تمام ایستگاه‌ها و مسافرانی که توی این راه بهش بر می‌خوردن عاشقانه و صادقانه عرضه می‌کرد.
جمال کسی بود که گه گاهی توی سکوتش، توی یک لبخندش یک دنیا حرف بود. جمال برای ما یک شخص خاص نیست او برای ما یک مرام یک هدف و یک نوع طرز تفکر هست که هرگز از میان ما نخواهد رفت.
جمال نماینده تمام اندیشه‌هایی والایی بود که تمامی انسانهای بزرگ سعی در ارائه و عرضه آن داشته‌اند؛ جمال به همه یاد داد که هنوز هم بدون چشم داشت و بدون نگاه معاملاتی به روابط می‌توان کمک کرد، دوست داشت.
جمال به ما یاد داد که می‌توان بدون توجه به‌نژاد و دین و ملیت هم به معنای والاتری که همانا انسانیت هست فکر کرد. اون نماد واقعی حاتم طایی زمان بود که با تمام دلشکستگی‌ها، بی‌مهری‌ها، نامردی‌ها باز هم لحظه ایی در کمک کردن و یاری رساندین و انجام رسالتش که همانا صدای مظلوم بودن بود از پای ننشست.
جمال برای ما یک جسم نبود که مرگ او را به سوگ بنشینیم، او برای ما یک نوع تفکر و یک نوع راهنما بود. دلتنگی ما بیشتر به این خاطر است که ادامه این راه سخت و صعب العبور را باید بدون راهنمای واقعی و سختکوشی چون او طی کنیم.
ما از جسم جمال خدا حافظی کردیم اما با راه او و اندیشه او پیمانی دوباره می‌بندیم که تا آنجایی که توان و لیاقت داریم با ادامه راه زیبایش حضورش را در قلب‌هایمان جاوادنه کنیم.
جمال عاشق‌ترین عاشقی بود که در این زمانه می‌شناختیم، که عشق به انسانیت در حد جنون او را به مرز فنا در جهت خدمت به دیگران رسانده بود به قول (م. امید):
ارغنون ما نوازد نغمهٔ عشق و جنون
ای که دل داری بیا بشنو صدای ارغنون
عقل اگر جویی مبوی این گل که مجنون می‌شوی
این گل عشق است و برگش می‌دهد بوی جنون
همیشه در میان ما خواهی بود اسفندیار بهار مس عزیز.
میثم اسعدی
مرداد ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر